آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی
می‌خواستم دلانه‌های پیشینم را به مرور پست کنم برای وبلاگ. اما دیدم حالا که از شروع دوباره گفته‌ام، هیچ تناسبی نیست میان حال این روزها و اندوه‌ناکی آن نوشته‌ها. حس و حالش هم به‌کنار، گذشته را یک‌جایی باید جاگذاشت دیگر. به دوش کشیدن تمام دیروزهایی که رفته‌ست، کار قشنگی نیست. حال را دریابیم :) عنوان: مصرعی از حافظِ جان

۹۴/۱۰/۱۱ | ۱۵:۵۳
آدرینا
خیلی‌هامان منتظر یک روز خاص هستیم. یک اولین روز ِ ناب؛ اولین روز سال، ماه یا هفته. حالا این روز، به یُمن کریسمس مسیحیان عزیز فراهم شده‌ست. شنبه؛ اولین روز هفته از سال جدید میلادی. برای شروعی دوباره مهیا شده‌اید؟ پس "لِتس گُو!"  
جمعه | اول ژانویه 2016

۹۴/۱۰/۱۱ | ۰۹:۲۰
آدرینا
ادامه‌ی فیلم‌های احتمالا اسکاری 2015 :) 
گروهی از فضانوردان در مریخ دچار حادثه می‌شوند و با این تصور که مارک واتنی، همکار خود را از دست داده‌اند به طرف زمین حرکت می‌کنند. اما واتنی به طرز معجزه‌آسایی از طوفان جان به‌در‌برده و حالا باید تلاش کند تا به تنهایی و با امکانات محدود، خود را زنده نگه‌دارد.  
فیلم The Martianروایت زیبایی از امید و نیروی حیات‌بخش آن برای بقاست. شخصیت اصلی داستان بارها تلاش می‌کند تا به کمک دانش و اطلاعات خود، راهی برای حل مشکلات بیابد و در این بین حس حمایت و پشتیبانی‌ای که از سوی همکارانش در ناسا دریافت می‌کند، انگیزه‌ای مضاعف می‌دهدش برای زنده ماندن.

۹۴/۱۰/۱۰ | ۱۷:۱۱
آدرینا
باری دیگر شعر را آغاز کن!  
تغزل ِ حرف‌هایت، دل را ردیف می‌کند...  
آدمی که حس و حالش را سُر می‌دهد روی کاغذ، که می‌نویسد از تیره‌ روشن‌های زندگی؛ دل‌خوش ِ بودن‌هایی‌ست که...!  
باش!  
بگذار مراعات ِ این حرف‌ها، بی‌نظیر باشد.  
دوشنبه | بیست‌و‌دوم مهر 1392

۹۴/۱۰/۱۰ | ۰۹:۳۶
آدرینا
مسیح و آرش AP - بیا بازم

بیا بازم، بذار رنگی، بشه دنیام، کنارت.. 
هنوزم من، دلم گیره، چشام خیره، به راهت..  
بیا تا دل نمرده باز، بازم یادم بده پرواز
بیا تا دل‌خوشیم بازم، کنار تو بشه آواز
بشه آواز...  
بیا بی‌تو من از این زندگی سیرم
نمی‌دونی دارم این گوشه می‌میرم
بیا یادم بده پروازو با دستات
دلم با رفتنت دنیاشو از دست داد (2) 
بیا بازم، بذار با هم، بمونیم ما، همیشه..  
دلم پیش ِ، تو بد گیره، می‌گه بی‌تو، نمیشه..  
بیا تا دل نمرده باز، بازم یادم بده پرواز
بیا تا دل‌خوشیم بازم، کنار تو بشه آواز
بشه آواز...  
بیا بی‌تو من از این زندگی سیرم
نمی‌دونی دارم این گوشه می‌میرم
بیا یادم بده پروازو با دستات
دلم با رفتنت دنیاشو از دست داد (2) 

۹۴/۱۰/۰۹ | ۱۱:۴۹
آدرینا
دل آدم‌ها چیزهای زیادی برای مطالبه دارد. قرار هم نیست هرجا حرف دل آمد به میان گمان کنیم حتما قضیه احساسی‌ست. دل یک‌جورهایی نماد روح است، دریچه‌ای به ذات و سرشت آدمی. خیلی از ماها دلمان می‌خواهد آدم‌های قوی‌ای باشیم و از ایده‌ها و افکارمان دفاع کنیم. این شخصیت دل‌خواه ماست و کیست که بگوید غیرمنطقی‌ست؟ حرف سر شجاعت است. حرف سر جامه‌ی عمل پوشاندن به خواسته‌هاست. ذهنیت را عینیت بخشیدن، بالفعل کردن بالقوه‌ها... می‌بینید؟ ما آدم‌ها آنقدر در تمنای دل‌خواسته‌هامان هستیم که دنیایی از تعابیر و اصطلاحات ساخته‌ایم ازش. و مشکل دقیقا همین‌جاست که حرف‌هامان پخته و خوش الحان است اما کُمِیت اجرایی کردن و محقق ساختن دلانه‌هامان لنگ می‌زند. ایده‌ی این پست از کتاب زنانی که با گرگ‌ها می‌دوند، آب می‌خورد :) 

۹۴/۱۰/۰۸ | ۲۱:۲۵
آدرینا
آدم باید به یک جامعه‌ی پویا تعلق داشته باشد. جامعه‌ی دانشگاهی، جامعه‌ی هنری، جامعه‌ی درآمد‌زایی... جامعه‌ی فارغ‌التحصیلی؛ یک جامعه‌ی راکد ا‌ست. انگار به فصلِ بی‌برگی رسیده باشی...! وقت‌هایی که بین جمعیتِ همیشه عجول خیابان‌ها قدم می‌زنم، همه‌اش خیال می‌‌کنم به هیچ دسته و گروهی تعلق ندارم دیگر. دیگر دلهره‌ی پروژه‌هایم را ندارم، خستگی از صبح تا شب سر کلاس بودن را. حتی گاهی دلم برای حرص خوردن از دست استادها و بی‌برنامگی گروه‌مان نیز تنگ می‌شود! این‌جور وقت‌هاست که با خودم می‌گویم باید به روزهای خوش زندگی برگردم، و تند تند برنامه‌ی درسی می‌چینم برای خودم که باز هم عضوی از جامعه‌ی دانشگاهی شوم. اما می‌دانی دل جان؟! خسته‌ام.  

۹۴/۱۰/۰۸ | ۱۶:۰۶
آدرینا
زمان زیادی تا اسکار 2016 باقی نیست. این مدت را می‌خواهم به فیلم‌های امسال بپردازم؛ آثاری که تا کنون دیده‌ام و بین لیست‌های پیشنهادی برای نامزدی اسکار نیز جای دارند.  
با mad max fury road شروع می‌کنم، فیلمی سراسر اکشن و حادثه‌ای. نقدهای زیادی به فیلمنامه وارد شده است که اصلا قصد پرداختن بهشان را ندارم. این فیلم تجربه‌ی جدیدی در سینمای امروز است و آمار مخاطبین و میزان فروش فیلم نیز دلالت بر این امر دارد. اگر از فیلم‌های دیجیتالی و جلوه‌های ویژه‌ای که داد می‌زنند انیمشین هستند خسته شده‌اید، این فیلم می‌تواند حالتان را خوب کند. صحنه‌های اکشن فیلم کاملا واقعی‌ست یا حداقل بیشترشان، چرا که کارگردان هنوز هم به تقابل مکانیکی ماشین‌ها و سلاح‌ها علاقه‌مند است و این موهبتی‌ست که فیلم را پر رونق ساخته است. راستش برای روشن‌تر کردن داستان حرفی ندارم! در همین حد که جنگ آینده‌ی زمینیان بر سر آب خواهد بود و سوخت، و این سوژه‌ای‌ست که اساس فیلم را شکل می‌دهد.

۹۴/۱۰/۰۸ | ۱۳:۵۳
آدرینا
- خسته شدم ناهید! خسته شدم! از محافظت کردن؛ از دفاع کردن؛ خسته شدم... به خدا دنبال یکی می‌گردم از خودم حمایت کنه! بی‌چک ‌و ‌چونه، بی‌دلیل، بی‌حرف، بی‌منت. 
- تو قدرنشناسی! همچین کسی روبه‌روت وایستاده، نمی‌بینی!
- تو دیگه چرا با من اینطوری حرف می‌زنی؟! من قدرنشناسم؟! لااقل تو که می‌دونی اون‌جا برای من آخر دنیاست! ته دنیا ناهید! یه حیاط دویست متری که برای هواخوری فقط وقت داری 3 بار طولش رو بری و برگردی! یه سلول 2 در 3 که اگه بخوای فقط 100 متر راه بری باید 33 دور دور خودت بچرخی! من قدرنشناس نیستم ناهید!
- این آخر دنیاست حمید؟
- آخر دنیا رو باید تو نگاه اون بغل دستیت ببینی که منتظر حکم اعدامشه؛ نگاهش انقدر سرد، انقدر خالی، انقدر بی‌فروغ و تهی که ته دلت خالی می‌شه؛ ترجیح می‌دم سرم رو بندازم پایین و نگاهم به نگاهشون نیفته. 
- می‌خوای من بهت بگم آخر دنیا کجاست؟ آخر دنیا اون‌جاست که با همکلاسیت که دانشجوی پزشکیه ازدواج می‌کنی. اما اون درس رو ول می‌کنه که کار پدرشو نجات بده. آخر دنیا اون‌جاست که به خاطر خوبی‌هاش تن به واقعیت می‌دی. اما اون یک دفعه سر از زندان در می‌آره! به اتهام قتل! به تو می‌گه من قاتل نیستم، اما ازم نخوای که توضیح بدم... می‌گی باشه! آخر دنیا این‌جاست که کسی رو که دوسش داری منتظره که وقتش برسه تا حکم اعدامش رو امضا کنن. ته دنیاشم اون‌جاست که خواهر و خواهرزادت شاکی‌های تو هستن.. هیچ‌وقت شده از من بپرسی که چطور تونستم جواب خونوادم رو بدم؟
- نه!
- حمید تو خیلی خودخواهی! تو می‌تونی برای این‌که ثابت کنی آدم خوبی هستی خودت رو قربونی کنی... 
- من این‌کارو نکردم ناهید... 
- حمید تو منو قربونی کردی!
- اسم این قربونی کردن نیست!
- حمید من میترسم...!
- از چی؟
- از همه چی! می‌ترسم سر قولم به تو بمونم؛ می‌ترسم نتونم سر قولم بمونم؛ از تنها بودن می‌ترسم؛ از تنها نبودن می‌ترسم؛ از این که هستم می‌ترسم؛ از چیزی که نیستم می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه بشه می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه نشه می‌ترسم؛ از تو می‌ترسم؛ از خودم می‌ترسم؛ از چیزی که قراره بشه می‌ترسم؛ از چیزی که قراره نشه می‌ترسم. حمید! حمید من خیلی می‌ترسم!
دیالوگ‌های شهاب حسینی و فرشته سرابندی - تله فیلم تنهایی - کارگردان: حجت قاسم‌زاده اصل. برداشت از اینجا
آرشیو وبلاگ سابقم را می‌خواندم که ناخودآگاه یکی از پست‌هایم مرا به یاد این صحنه از فیلم انداخت. فیلم تنهایی با این‌که غم‌گینانه روایت می‌شود و بارها دیده‌ام و گریسته‌ام به پایش! اما برایم دوست‌داشتنی‌ست.  

۹۴/۱۰/۰۷ | ۲۳:۱۵
آدرینا
زندگی ما زندگیِ جالبیه... بین تراژدیِ محض و کمدیِ ناب؛ دائم داره پیچ‌ و تاب می‌خوره. یعنی یه‌جورِ غم‌انگیز، خنده داره. یا شایدم یه‌جورِ خنده‌دار غم‌انگیز باشه. چیزی‌اَم نیس که وسطشو پُر کنه. همه‌ی نکبتی‌اَم که دچارشیم مال همینه... همین که هیچی‌مون حدِ وسط نیس... هیچی‌مون. کافه پیانو, نوشته‌ی فرهاد جعفری

۹۴/۱۰/۰۷ | ۱۴:۱۷
آدرینا