آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی
زیادی بلدیم! قضاوت، دفاع، سوءظن... کاش قدری هم، هیئت‌منصفه را تمرین کنیم.

۹۳/۰۶/۲۵ | ۱۱:۳۶
آدرینا
آشفته باشد یا که رویای صادقه؛ بودنِ تو در خواب‌هایم، پُر از تعبیرهای زیباست...

۹۳/۰۶/۲۴ | ۱۱:۰۲
آدرینا
اخم؛ جذبه‌ای مردانه‌ست، قبول. من اما کودکی می‌بینم؛ لج‌کرده و دلخور، که دست‌هایش را به هوای آغوشی امن می‌گشاید. حالا تو هی اخم کن :)

۹۳/۰۶/۲۳ | ۰۱:۵۰
آدرینا

9

کاش روزی هم سابقه‌ی زندگی را طلب کنند! بند دوم؛ کارهای خوب... امضا کن! انگشت هم بزن، شاید معرفت دلت کم باشد.

۹۳/۰۶/۲۲ | ۰۳:۰۰
آدرینا

8

پیرمرد بود و صدای ساز؛ و سکه‌هایی که فرش می‌کردند پیاده‌رو را... حرفِ معاش بود؟ شاید! صدا اما از عشق می‌گفت؛ از مستیِ ترانه‌ها، از شراب ناب واژه‌ها و دلی که دریا بود و دریا ندید! ساده‌ترین راه را برگزیدیم؛ عبور. و ندیدیم که دست‌خوشِ نواختن، نانِ کودکانی‌ست که فال می‌فروشند. و ندیدیم شانه‌هایی که افتاده‌اند، از درد دستانِ کوچکی که زخم دارند و مرهم؟ نه! کمی درنگ؛ قدری ایستادن و خوب دیدن، ساده‌ها را تحلیل کردن، بد نیست...

۹۳/۰۶/۲۱ | ۰۱:۰۳
آدرینا

7

پناهنده‌ی دیوارهایی‌ام؛ که شبانه‌هایم را تنگ به آغوش می‌کشند. اینجا، درختی زخم‌خورده، آشیان پرستوهای مهاجر را بر شانه دارد...

۹۳/۰۶/۲۰ | ۰۰:۳۸
آدرینا

6

عشق تویی؛ به معجزه‌ی دست‌هایت، مومنم...

۹۳/۰۶/۱۹ | ۱۰:۰۶
آدرینا

5

فاصله‌ها را بگو سرآیند؛ این‌بار به تمنای نگاهی، بازآی!

۹۳/۰۶/۱۸ | ۰۲:۴۴
آدرینا

4

من تن به قضای عشق دادم...؛ ما را همه شب نمی‌برد خواب. "سعدی" (گزیده‌ای دلخواه از مصراع‌ها)

۹۳/۰۶/۱۷ | ۱۰:۴۸
آدرینا

3

خیال کن! تصویر زنی نشسته، در میانه‌ی دشتی برهوت، با چشم‌هایی خیره و اشک‌آلود و لب‌هایی بسته و خندان... تناقض زیبایی‌ست. و هنر؛ همین درک شدن‌های بی‌واسطه‌ست.

۹۳/۰۶/۱۶ | ۱۱:۳۵
آدرینا