حرفهایی که حرف دل است
دوشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۵۸ ب.ظ
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است و هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند. همیشه فاصلهای هست، و عشق، صدای فاصلههاست. صدای فاصلههایی که غرق ابهاماند. دلم عجیب گرفته است، خیال خواب ندارد. کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بیخیال نشستن؟! چه خوب یادم هست، عبارتی: "وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت". در این کشاکش رنگین، کسی چه میداند که سنگ عزلت من در کدام نقطهی فصل است. که من دچار گرمی گفتارم، ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد. هزار سال گذشت. عبور باید کرد. من از کنار تغزل عبور میکردم. خیال میکردیم بدون حاشیه هستیم، خیال میکردیم... صدای چیدن یک خوشه را به گوش شنیدیم و در کدام زمین بود که روی هیچ نشستیم؟ +گزیدهای از شعر سهراب سپهری. متن کامل این شعر: رسیدن بیخیالی
۹۲/۰۷/۰۸