عاشقی نمور...!
سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۲۱ ب.ظ
میبندم چشمهایم را بر تاریکیِ سایهات، خیالت را نقش میزنم. هستی؛ آرام و صبور. هستم؛ عاشق و عجول. دوست داشتنت را بلدم، به فاصلهی پلک زدنی بر هم. پاییز که سر میزند، عاشقانهها باریدن میگیرد. خیسخوردهی خاطرت میشوم، منِ چشمبسته بر جای خالیات...
۹۲/۰۷/۱۶