مختصات این سینوس را از بَرَم :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

مختصات این سینوس را از بَرَم

جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۴۴ ق.ظ
از یک روز بهاری به بعد، که هنوز طعمش دهانم را تلخ می‌کند، حالم بد می‌شود از بیدار شدن با صدای زنگ تلفن. حس بدی دارد، آنقدر که حتی حظِّ یک روز برفی را هم زهرم کند. خواب بودم؛ زنگ زدی و گِله کردی، انگار توی خواب هم غُدبازی درآورده بودم! شب بود و به هوای خانه‌ی قدیمی چند سال پیش، چراغ کوچه روشن... و تو، گفته بودی پشت در مرا خواهی دید. هول کرده بودم و چرایش، سوال بیداری‌هایم شده‌ست! می‌دانستم پشت سرم، رو به تیر چراغ‌برق ایستاده‌ای. برگشتم که ببینمت، از خواب پریدم. قلبم تند می‌زد و آن حس بدی که انگار زنگ تلفنی بیدارم کرده است، آزارم می‌داد. انگار بعد از 13 سال و اَندی، باز کسی را از من گرفتند. [و چه نحوستی دارد این 3، وقتی یکانِ ده می‌شود] راستش را بخواهی حسرت خوردم از ندیدنت، که ندانستم حتی نامت چه بود! حسرت خوردم که اگر باز به خوابم آیی، دیگر تو را نخواهم شناخت. می‌خواستم به خواب‌زنم بیداری‌ام را، شاید که سر رِسی. صدای کوک ساعت بلند شد؛ انگار کسی زنگ می‌زد...

۹۲/۱۰/۲۷
آدرینا