بسته شد!
چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۲۰ ب.ظ
گفتی: "درهای این شهر، یا زنجیرند یا از لِنگه درآمدهاند. خودم را تعطیل اعلام میکنم. نیایید که من بستهام. بگذارید تهنشین شود در من، این ادای همهچیز درآوردنهایتان! تهنشین شوید..." گفتم: من حریصِ ممنوعهها نیستم، بودنم دلیست. دروازههای این شهر، به زنجیر هم کشیده شود، خیالِ رفتن ندارم. دست دادهام پای این بودن، پس هستم. قفلها هم میپوسند و زنگار میزنند. مرا از بندِ زنجیرها نهراسانید. من به درهای بسته خو گرفتهام، عمریست که روزگار اینگونه زخم میزَنَدَم. اما من بزرگ شدهی همین دیارم، دستِ دَغَلبازیهای دنیا برایم روست. تهنشین میشوم، اما حل؟ "نه" پ.ن: برای مریم
۹۱/۰۷/۱۲