آشفته
دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۱، ۰۹:۰۵ ب.ظ
سنگ هم که باشی، به حرف میآیی، من که منم! انتظارِ معجزه داشتی لابُد، به خیالِ خودت میروی و آب از آب جُم نمیخورد. رفتی... دلِ من لرزید، چشمهایم بارید، دنیا هم خندید. اینها که روزمره است. شاید تو حق داشتی، نبودنت کسی را به تنگ نیاورد. من؟ لطفِ تو، سنگم کرد. سخت، سرد، بی روح. کار دنیا را ببین: "ناله از سنگ برآمد" پ.ن: اصلا از چیزی که نوشتم خوشم نمیآد! نمیدونم چرا واژهها هم لج کردن، دَر میرَن! امیدوارم متنِ بعدیم بهتر از این باشه و بشه گفت جُبران.
۹۱/۰۷/۱۷