...
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۱۸ ب.ظ
تو هر شهر دنیا که بارون بیاد، خیابونی گم میشه تو بغض و درد. تو بارون مگه میشه عاشق نشد، تو بارون مگه میشه گریه نکرد. مگه میشه بارون بباره ولی، دل هیشکی واسه کسی تنگ نشه. چه زخم عمیقی توی کوچههاس، که بارون یه شهرو به خون میکشه. تو هر جای دنیا یه عاشق داره، با گریه تو بارون قدم میزنه. خیابونا این قصه رو میدونن، رسیدن سرآغاز دل کندنه. هنوز تنهایی سهم هر عاشقه، چه بارون تلخی داره زندگی. با یه باغی که عاشق غنچههاس، چه جوری میخوای از زمستون بگی. یه وقتا یه دردایی تو دنیا هست، که آدم رو از ریشه میسوزونه. هر عشقی تموم میشه و میگذره، ولی خاطرهاش تا ابد میمونه. گاهی وقتا یه جوری بارون میآد، که روح از تن دنیا بیرون میره. یکی چتر شادیشو وا میکنه، یکی پشت یه پنجره میمیره. "شهر بارونی - سیامک عباسی"
۹۲/۱۲/۱۸