بیکلام
سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۱ ب.ظ
گُنگ نیستم، اما زبانِ اشاره را دوست دارم. نیش نمیزند، بیکنایه است. سر تکان دادنها؛ یا میشود آری یا میشود نُچ... شانه بالا انداختن؛ فوقش یعنی مهم نیست، به من چه! یک لبخند و پلک بر هم زدن اما طول و تفسیر دارد. گاهی میشود من با تو اَم، دوستت دارم، همهچی حَله و یا شاید پاسخی مثبت به نوشیدن یک چای باشد! آن هم قند پهلو. اما زیباست. میبینی...؟ چشم و ابرو آمدن، حتی اگر خیلی هم خط و نشان داشته باشد، تهاش یک نگاه است. خنجر نمیزند به قلبت، آوار نمیکند احساست، رویایت. خیلی هم که بِهِت بَربخورد میگویی: بد نگاهم کرد. نمیگویی: ویرانم کرد. دنیای حرفها و واژهها، دردش بیشتر است. بیزبان بودن، گاهی نعمت است. صدا همیشه هم گویا نیست، گاهی سکوت کارسازتر است...
۹۱/۰۷/۱۸