مرز بیحصار
پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۱، ۰۵:۴۳ ب.ظ
پرچینِ افکارم پوسیده است؛ اندیشهام به تو، حد و مرز ندارد این روزها. از سپیدارِ خیال آنسوتر، منعش کرده بودم. اما چندیست بیمحابا گشت میزند. انگار مرا به مترسکِ جالیزی هم حساب نمیکند! درد دارد... که حتی خیالت هم، حرفِ حسابت را نشنیده بگیرد...
۹۱/۰۸/۱۱