شهرِ بیدار :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

شهرِ بیدار

شنبه, ۲ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۵۶ ق.ظ
چشمانِ این شهر خواب‎رفتنی نیست. همیشه چراغِ سوسو زنی برای تماشا هست و ستاره‎ای که چشمک بزند بر نگاهت. پشتِ هر پنجره قصه‎ای خوابیده، گاه کوتاه و گاه بلند، مهم حرفی‌ست که برای روایت دارد. من اما شب‎های بیدارِ این شهر را، پشتِ پنجره به غزل‎خوانی می‎گذرانم. به حافظِ نگاهت که تفأل می‌زنم، خوب می‌آید. حرف از وصال می‌زند و رسیدن خواجه! و من گنگِ این فکرم که چشمانت به ترحم دلداری‌ام می‌دهند یا فعلِ واقعش همین است؟! آخر می‌دانی یارِ دوست‌داشتنی، تاریکیِ شب مجالِ خوبی برای پنهان شدن‌ها و به سایه خزیدن‌هاست. و دل‌قرصیِ من از نگاهت، معلولِ همین دلایل است. می‌گویند شک مقصد نیست، ایستگاهِ بینِ راهی‌ست که هرکس چند صباحی را اُتراق می‌کُنَدَش. شاید تا طلوعِ اولین پرتو باید صبوری کرد، شاید. من، پشتِ همین پنجره، غزل‌خوان، به انتظار می‌نشینم تا روشنیِ نگاهت بر من طلوع کند. تا بتابد بر من، دوست داشتن‌های بی‌حرفت.

۹۱/۱۰/۰۲
آدرینا