01
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۰ ق.ظ
مادرم! مادرِ حرفهایی که لال شدند... پدرم! پدرِ سطرهایی که پاک شدند... من؛ تبارِ یک واژهنامهام. از کلمات آبستن، دلانههایم را ویار میکنم... شعر، طعم خوشیست؛ مزهی عشق میدهد و بوی زندگی... قافیهها جادوییاند، ردیفها سِحرانگیز. "من فلسفهای دارم، یا خالی و یا لبریز...!" +یک شهروند مضطرب، یک کارمند گیج، یک شاعر سرگشته، یک انسان بیرویا! تنهایی من شکلهایی مختلف دارد... "سید علی میرافضلی"
۹۳/۰۹/۲۱