پرنده باشی و خود را به میله‌ها بزنی... :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

پرنده باشی و خود را به میله‌ها بزنی...

پنجشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ب.ظ
پرنده باشی و خود را به میله‌ها بزنی، کسی که هیچ‌کسی نیست را صدا بزنی. به هر چه هست، به هر چه که نیست شک بکنی، به چشم‌های خودت عینک "چرا؟!" بزنی. به بیگناهی ابلیس معتقد باشی، و در مناسک حج سنگ بر ... بزنی. هراس از شب تاریک و بیم موجت نیست، اگر که در ته مرداب دست و پا بزنی! دو دست خالی از جام باده، زلف یار... به دست‌هات سرنگ پر از هوا بزنی! اگر که قد بکشی درد می‌کشی خوب است، خودت اضافه‌ی خود را یواش تا بزنی. و مرد مادرِ درد‌ است و درد مادرِ مرد، به درد، مردترین شکل پشت پا بزنی. به هرچه عشق زمینی و آسمانی و باز... جهان گرد خدا، من و رختخواب زنی... قفس شکسته شود وقت، وقت پرواز است، تو لاف بال زدی ناپرنده! جا بزنی! فرهاد فریدزاده

۹۴/۰۹/۲۶
آدرینا