حقیقت تلخ است
شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ب.ظ
وقتی میتوانید نسبت به رفتار و کرداری حس بدی داشته باشید که کاملا آن خصیصه را بشناسید، و گفتهها حاکی از آن است که بر فرض مثال اگر شما از آدم خسیس بدتان میآید به این خاطر است که در وجود خودتان خساست را شناختهاید و حال به بازتاب درونی خودتان واکنش نشان میدهید! خب گاهی میشود به این نظریه استناد کرد و گاهی هم واقعا مشمولیت ندارد.
نمیخواهم کسی را به قضاوت بنشینم، ضمیر حرفهایم خودِ من است. منی که از بیمسئولیتی و راحتطلبی دیگران شاکیام و از بیخیالیهاشان... اگر مبنا را حرفهای چند سطر پیش بگذاریم یعنی من در درون خودم رسیدهام به همین خصایص که صادقانه بگویم تا حدی بلی، رسیدهام! اما چطور میشود که تحمل خود آسانتر است از دیگرانِ ماننده؟ روشنتر بگویم چطور به راحتی خودمان را تبرئه میکنیم اما طناب دارمان محکم گره خوردهست به گردن دیگری؟ گاهی از خودم میپرسم یعنی من هم اینقدر حرص دیگران را در میآورم؟! یا چشم و ابروی من سیاهتر است این وسط؟!
۹۴/۰۹/۲۸