سلامی دوباره
سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۵ ق.ظ
نمیدانم چقدر گذشته، شاید نزدیک به دو ماه...
من آدمِ در لحظه واکنش نشان دادن نیستم، مگر کارد به استخوانم رسیده باشد. آن روز گفتم باشد همه چیز روبهراه است، تا بعد. اما میدانستم بعدی در کار نخواهد بود، فاصلهام را حفظ کردم و او هم قضیه را گرفت و کنار کشید. حالا از پس روزهایی که گذشته دیگر دلم را صاف کردهام با او، جنگی نداریم که.. اما تمام لبخندها و آرزوهای خوبم را از همین راه دور بدرقهاش میکنم، این دوری و دوستی چیز خوبیست. میماند یک توضیح که شاید به هم بدهکاریم، و این یعنی سلامی دوباره در راه است.
۹۴/۱۰/۱۵