چلّهزدایی
پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ب.ظ
دقیقا خاطرم نیست از کی شروع کردم به خواندنش، اواخر تیر و بعد از تحویل پروژهی مدیریت؟ مرداد و حس رهایی از همه چیز؟ یا شهریور بود و بعد از طرح نهایی؟ فقط میدانم تابستان بود که کتاب را خریدم و خواندم. خواندم و خواندم و خواندم تا به امروز که استارت یکبار برای همیشه تمامش کن را زدهام. بعید بود از من که چله بیافتد به کتابهایم و سوزنم گیر کند روی خواندن و نخواندن، بعید بود واقعا... از انگیزههایم این است که این یکی را تمام کنم و برسم به لیست بلندبالا و دوستداشتنیام که هی طویلتر میشود و آنوقت صفحهی کتابخوانی وب هم رونق میگیرد.
عادت دارم زیر سطرهای دوستداشتنی کتابهایم خط بکشم و نقلشان کنم، این یکی اما خطخطی میشد به کل و برای همین معاف کردم خودم را از نقلقولهای کتاب وگرنه باید تمامش را اسکن میکردم و پست میگذاشتم مدام. دارم از زنانی که با گرگها میدوند حرف میزنم ها :)
۹۴/۱۱/۲۲