کتابخوانی 4
سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۱۲ ب.ظ
عقاید یک دلقک - هاینریش بُل - ترجمهی محمد اسماعیلزاده
برندهی جایزهی نوبل ادبیات 1972 و گئورک بوخنر 1967
در این چند هفتهی آخر، مهمترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد، یعنی تمرین حرکات صورت را، انجام نداده بودم. دلقکی که اساسا با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند، میبایستی سعی کند دائما عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبروی آینه میایستادم و در حالی که زبانم را از دهن خارج میکردم، خودم را از نزدیک نظاره میکردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیکتر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیمساعت در روز به خودم مینگریستم و این کار را آنقدر ادامه میدادم که حضور خودم را نیز از یاد میبردم؛ از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگیام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میکردم، آینه را برمیگرداندم و اگر بعدا در طول روز به شکلی تصادفی خودم را در آینه میدیدم، وحشت میکردم؛ آن کسی که در آینه میدیدم، مردی غریبه در حمام و یا دستشویی منزل من بود، کسی که نمیدانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح، و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم. از متن کتاب
۹۴/۱۲/۱۱