مشغولیات فکری :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

مشغولیات فکری

چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۴۳ ب.ظ
فصل سوم از کتاب نیمه‌ی تاریک وجود را یادتان هست؟ بگذارید کمکتان کنم، منظورم به این پاراگراف از کتاب است که می‌گوید: طبق قانون معنوی، طبیعت همیشه ما را به پذیرش تمامیت وجودمان سوق می‌دهد. همیشه آدم‌ها و چیزهایی را جذب می‌کنیم که آینه‌ی تمام نمای ابعاد سرکوب شده‌مان هستند.  
حالا یک کمی بیاییم جلوتر و برسیم به این مطلب از فصل دهم که میگوید: باید این را بدانید که برخی از خواسته‌های شما در ذهنتان ریشه دارند و نه در قلبتان. ذهنتان می‌خواهد شما را فریب بدهد که در داشته‌های قبلی‌تان چیزهای بهتر و جذاب‌تری وجود دارد. باید این خواسته‌های نفسانی و خودخواهانه را بشناسیم و آن‌ها را با خواسته‌های قلبی‌مان جایگزین نماییم.  
چند دقیقه قبل گوشه‌ای از دندان پُرشده‌ام شکست. خیلی ساده اتفاق افتاد، داشتم چای با انجیر می‌خوردم که حس کردم یکی از دانه‌های انجیر لای دندانم گیر کرده اما به شکل غریبی تیز بود! و خب کشف بزرگ این بود که دندانم شکسته است! خودم اتهام را به داغ بودن چای وارد کرده‌ام و دیگر کاری‌ست که شده اما مقصودم چیز دیگری‌ست.  
دندان مذکور عصب‌کشی شده و قائدتا هیچ حسی ندارد. اما به طور ذهنی دارم یک دردهای ریزی را حس می‌کنم. وقتی تمرکز می‌کنم روی دندانم واقعا هیچ حسی از درد ندارم اما تمام ذهنم درگیر این موضوع است که الان است که درد بگیرد و واویلا...  
حالا دارم فکر می‌کنم یعنی قانون طبیعت برای این‌که تضاد بین ذهنیت و عینیت را به من یاد دهد تا اینجا پیش آمده که دندانم را بشکند و من را یاد سطرهایی از کتاب دبی فورد بیاندازد؟ بعد فکر می‌کنم شاید این اتفاق، تعبیر خواب دیشبم باشد؛ که ماشینم رفت روی بمب و منفجر شد و بعد خودم را دیدم که رفته‌ام بالاسر کالبدِ در کما رفته‌ام... که اگر چنین باشد کمال تشکر را دارم از دست تقدیر که از آن همه انفجار و مرگ و میر، به گوشه دندانی رضایت داده است.

۹۴/۱۲/۱۲
آدرینا