عادت کردهایم...
سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۵۸ ب.ظ
اولین بار بود که این مَثَل را شنیدم و دوستتر داشتمش چون مامان آن را تعبیری از من و خودش میدانست. داشتیم از مردها حرف میزدیم که همیشه بهانهای برای بیرون زدن از خانه پیدا میکنند و برنامههای تفریحیشان همیشه برجاست و ما دختران و مادرانی که خیلیهامان عادت کردهایم به خانه نشینی. که زیادیم از این دست که اگر یکسال تمام هم کنج اتاقمان چنبره زنیم، هیچ هوای بیرون رفتن به سرمان نخواهد زد.
*یک عدهای مثال آن آب رواناند که هیچگاه از رفتن باز نمیمانند، و در این بین ما شدهایم سنگهای کف رودخانه که همیشه با هم و برجای میمانند.
اصل این مَثَل را خطاب به میهمان میگویند، چرا که مهمانها گرچه ساعت خوشی را با بودنهاشان برایتان رقم میزنند، اما رفتنی هستند. و در این بین فقط خانوادهست که کنار یکدیگر میمانند.
۹۴/۱۲/۱۸