مشخصاتتون؟ برادر بزرگتر دارم!
دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۷ ب.ظ
هیچوقت دلم خواهر نخواست مگر در موارد معدود که عمر آرزویم به ساعتی هم نپایید. برادرِ بزرگ داشتن یک دنیای جداست، عالم دیگری دارد. وقتی پابهپایش شیفتهی جمشید هاشمپور میشوید و نفستان بند میرود از هیجان کشتیهای عباس جدیدی و داگلاس. و ایضا نفستان بند میرود از فیتیلههای بعدش که روی شما اجرا میشود و گزارش هادی عاملی که خطاب به شما میگوید: عجب کشتیگیر چغریست...! وقتی صحنهی "حاجـــی، سیدتو کشتن..." را بارها تماشا میکنید و به کّرات تیر میخورید و پرت میشوید روی رختخوابها. وقتی دروازهبان میشوید و پنالتیگیر توپهای کاشتهشدهاش. وقتی در 11 سالگی تا 3:30 نصفشب پابهپایش بیدار میمانید تا فیزیک بخواند و وقتی... هزاران وقتیِ دیگر که شما را میسازد، مرد هم میسازد! همین میشود که توی پیشدبستان دو دوستِ دختر دارید و لشکری دوستِ پسر که همهشان به رفاقتتان قسم میخورند. البته همان قسمخوردههایش زیرپاکشی هم میکنند و دمار از روزگارتان در میآورند. القصه من یکی جسارت و شجاعت و قرص بودن این روزهایم را مدیون برادری هستم که یادم داد برای به چشم آمدن توی گروهشان باید دو برابرِ جان و جثهام مایه بگذارم تا قبولم کنند و بعد، فقط کافیست قبولت کنند. مرام و مروّت مردانه دیگر پشتت را خالی نمیکند. شاید برای همین باشد که عاشق فیلمهای مسعود کیمیاییام، چون تهرنگ تمام داستانهایش هر قدر هم پخته یا ضعیف، یک رفاقت نابِ درجهی یک موج میزند.
۹۵/۰۲/۱۳