کُندشده تیزیِ روزگار...
دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۲۵ ب.ظ
زخمهایم دهان گشادهاند برای بلعیدن. زندگی هرقدر هم چرک و نازیبا، من زیستنهای عاشقانهام را دوست دارم. خوشیهای یک روزه، خندههای آنی، رفاقتهای دلانه... میانِ این همه چراغِ خاموش، میانِ این وهمِ تاریک، هنوز کورسوی امیدی برای چنگزدن هست. "من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم" دستی باید مرا ازین چاهِ زهرآلود بالا کشد. روشنضمیر شوم، شاید، طنابِ رهاییام به چاه افتد... پ.ن: سطر داخل گیومه عنوان یکی از مجموعههای استاد بهمنی است.
۹۲/۰۳/۰۶