شاید شد!
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ
آدینه روزی بود، مرا فکری به سر آمد و شعری نصیب :) روزی گر به جمعی ادیب، گرد آمدید و از سرِ شانس، آژانی شما را گیر بداد که شما را چه کار آید به هم؟ شاعری را که نشانی نیست، چه باید کرد؟ ادامه را سری زنید، باشد که بابِ میل شود و امید، که نفیرِ رهایی را بر شما دَمَند :)) +ادامهی مطلب: خندان نشسته بودیم، سرگردی از در آمد. پرسید نَسب ز ما را، بانگِ هنر برآمد. گفتا موظفم من، پرسش کنم شما را. پاسخ اگر خوش آید، مصون شوید آنگاه. دختر سخن به شعر گفت، برهانِ اول آورد. کاین جمعِ با محبت، گِردِ ادب در آمد. این محفلی که برجاست، از انس ریشه دارد. لیکن ز ما مجویید، عیب و کژی، خطا را.
۹۲/۰۵/۱۶