قاصدِ دلدار
چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۳ ب.ظ
وقتش که باشد، همیشه قاصدی هست که دوستت دارمهای آدم را، به آن آدمِ دیگر که شده بعضیها برساند. وقتش که باشد، نفسی هست، دَمی... که با تمامِ عشق، قاصدِ کوچک را، راهیِ راهِ دوست داشتنیها کند. اینها را گفتم، که گفته باشم حالا وقتش شده، که قاصدکِ دوست داشتن را راهیِ راهت کنم. کولهاش را پُر از حرفهای صورتی کردهام. رنگِ لوسیست، میدانم! اما شنیدهام حرفهای صورتی، زودتر جا میشوند به دلِ آدم. لبخندِ ستاره که رصد شود، راهِ شیری را حفظِ قاصدک میکنم. میخواهم دو صباحِ دیگر، با نگاهی صورتی از خواب بپری و هول کنی از این همه عاشقی...
۹۲/۰۵/۳۰