گلهای سرخ را تا ابد نمیشود بویید...
چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸ ق.ظ
برگبرگِ خاطره را میشود کاوید و هزارویک جوانهی خشکیده از تاریکی را برچید. طومارنوشتهای آدمی، لابهلای واوهای پَس و پیشش بغضیست؛ که صدا میدهد از، خود واماندگیهای شبانهروز، که هیچ سایشِ دلانهای، هادیِ طلوعش نیست. کورمالکورمال پا مینهد بر هستِ آدم و تو را به "هیچ" ی میرساندت که تبر، بنیادِ درخت را. واگویههای تاریخ، هرقدر هم مغرضانه، اسطورهی معاصر، من و تویی میشویم که این روزها، جورِ ناخوشی، حالمان روبهراه نیست.
۹۲/۰۶/۰۶