آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی
مادرم! مادرِ حرف‌هایی که لال شدند... پدرم! پدرِ سطرهایی که پاک شدند... من؛ تبارِ یک واژه‌نامه‌ام. از کلمات آبستن، دلانه‌هایم را ویار می‌کنم... شعر، طعم خوشی‌ست؛ مزه‌ی عشق می‌دهد و بوی زندگی... قافیه‌ها جادویی‌اند، ردیف‌ها سِحرانگیز. "من فلسفه‌ای دارم، یا خالی و یا لبریز...!" +یک شهروند مضطرب، یک کارمند گیج، یک شاعر سرگشته، یک انسان بی‌رویا! تنهایی من شکل‌هایی مختلف دارد... "سید علی میرافضلی"

۹۳/۰۹/۲۱ | ۰۱:۳۰
آدرینا
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۹۳/۰۹/۰۶ | ۱۳:۱۴
آدرینا
آنقدر زخم‌ها را بلدم که شگفت زده‌ام می‌کند، من؛ چقدر مجروح است...

۹۳/۰۹/۰۵ | ۱۸:۲۶
آدرینا
سال نه، چند روز که بگذرد؛ عادت می‌کنی به سکوت، به نگاه، به رد شدن... روز نه، چند سال هم که بگذرد؛ عادت نمی‌کنی به سکوت، به نگاه، به رد شدن...!

۹۳/۰۹/۰۵ | ۱۸:۲۴
آدرینا
دست‌های تو به من می‌آمد! من اما به خودم، نمی‌آمدم انگار...

۹۳/۰۹/۰۵ | ۱۸:۰۸
آدرینا
رویشِ انبوهِ درد را، لابه‌لای تارهای گیسوانم می‌شمارم! من به آیینه؛ دو جین لبخند، من به موهایم؛ سیاهی‌شان، من به دست‌هایم، بدهکارم...

۹۳/۰۹/۰۵ | ۱۸:۰۶
آدرینا
خسته‌ام، داغان و مست، باز هم لیلی به رویم چشم بست. من به لبخندش دو دنیا باختم، تلخْ شیرین بود و من، نشناختم...

۹۳/۰۹/۰۵ | ۱۷:۳۳
آدرینا
دل است دیگر؛ گاهی بهانه می‌گیرد، و آدم را می‌اندازد توی هَچَل...!

۹۳/۰۹/۰۵ | ۰۰:۲۵
آدرینا
دل‌تنگِ رفتن بودم، که آمدی... حواست هست که برای بودن، مرا امیدی؟

۹۳/۰۹/۰۴ | ۰۰:۲۰
آدرینا
اخیرن کشف کردم؛ که در لحظه‌ی واقعه، شدیدن بی‌تفاوتم. بی‌خیال. احساساتِ من، اندکی دیرخیزند. یک روزِ بعد مثلن، ناراحت می‌شوم...!

۹۳/۰۹/۰۳ | ۱۷:۴۳
آدرینا