نقل قول :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۱۱۵ مطلب با موضوع «نقل قول» ثبت شده است

کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب است، پُر از پریدنم و جای زخم‌ها خوب است. برای حک شدن عشق در خیابان‌ها، به‌جاگذاشتن چند ردپا خوب است. قدم بزن پُرم از حس "درکنار تویی"، قدم بزن پُرم از حس این‌که "ما" خوب است. نخند! حرف دلم را نمی‌شود بزنم، خیال می‌کنم این‌جور جمله‌ها خوب است. بگیر دست مرا بشکن‌ام بپیچان‌ام، دو تکه‌ام کن و آتش بزن، بلا خوب است. به هر کجا که مرا می‌بری نمی‌گویم، کجا بد است، کجا دور یا کجا خوب است. به من بگو تو، بگو هی، به من بگو صالح!، نگو: "تو" بی‌ادبی می‌شود "شما" خوب است! تو تکیه‌کلام منی و شاعر تو، همیشه نام تو را ثبت کرده با خوب است. و بیت‌بیت سفر کرده از هرآنچه بد است، به اتفاق تو او هم رسیده تا خوب است. قدم بزن صحرا فکر می‌کند باران، دوباره یاد زمین کرده و خدا خوب است. "صالح سجادی"

۹۴/۱۱/۰۷ | ۲۱:۱۰
آدرینا
نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل، چو تخته‌پاره بر موج، رها رها رها من... ز من هر آن‌که او دور، چو دل به سینه نزدیک، به من هر آن‌که نزدیک، از او جدا جدا من... هوای گریه - همایون شجریان

پدر خیال می‌کرد آدم وقتی در حجره‌ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی‌دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد. سمفونی مردگان - عباس معروفی

۹۴/۱۰/۲۱ | ۱۰:۱۷
آدرینا
جرأت کنید راست و حقیقی باشید. جرأت کنید زشت باشید. اگر چیزی را دوست دارید، رُک و راست بگویید. خود را همانی که واقعا هستید نشان دهید. این بَزَک تهوع‌آور دورویی و دوپهلویی را از چهره‌ی روح خود بزدایید. با آب فراوان بشوییدش... "ژان کریستف - رومن رولان - ترجمه‌ی م.ا.به‌آذین - انتشارات نیل" 

۹۴/۱۰/۱۶ | ۱۹:۳۷
آدرینا
- خسته شدم ناهید! خسته شدم! از محافظت کردن؛ از دفاع کردن؛ خسته شدم... به خدا دنبال یکی می‌گردم از خودم حمایت کنه! بی‌چک ‌و ‌چونه، بی‌دلیل، بی‌حرف، بی‌منت. 
- تو قدرنشناسی! همچین کسی روبه‌روت وایستاده، نمی‌بینی!
- تو دیگه چرا با من اینطوری حرف می‌زنی؟! من قدرنشناسم؟! لااقل تو که می‌دونی اون‌جا برای من آخر دنیاست! ته دنیا ناهید! یه حیاط دویست متری که برای هواخوری فقط وقت داری 3 بار طولش رو بری و برگردی! یه سلول 2 در 3 که اگه بخوای فقط 100 متر راه بری باید 33 دور دور خودت بچرخی! من قدرنشناس نیستم ناهید!
- این آخر دنیاست حمید؟
- آخر دنیا رو باید تو نگاه اون بغل دستیت ببینی که منتظر حکم اعدامشه؛ نگاهش انقدر سرد، انقدر خالی، انقدر بی‌فروغ و تهی که ته دلت خالی می‌شه؛ ترجیح می‌دم سرم رو بندازم پایین و نگاهم به نگاهشون نیفته. 
- می‌خوای من بهت بگم آخر دنیا کجاست؟ آخر دنیا اون‌جاست که با همکلاسیت که دانشجوی پزشکیه ازدواج می‌کنی. اما اون درس رو ول می‌کنه که کار پدرشو نجات بده. آخر دنیا اون‌جاست که به خاطر خوبی‌هاش تن به واقعیت می‌دی. اما اون یک دفعه سر از زندان در می‌آره! به اتهام قتل! به تو می‌گه من قاتل نیستم، اما ازم نخوای که توضیح بدم... می‌گی باشه! آخر دنیا این‌جاست که کسی رو که دوسش داری منتظره که وقتش برسه تا حکم اعدامش رو امضا کنن. ته دنیاشم اون‌جاست که خواهر و خواهرزادت شاکی‌های تو هستن.. هیچ‌وقت شده از من بپرسی که چطور تونستم جواب خونوادم رو بدم؟
- نه!
- حمید تو خیلی خودخواهی! تو می‌تونی برای این‌که ثابت کنی آدم خوبی هستی خودت رو قربونی کنی... 
- من این‌کارو نکردم ناهید... 
- حمید تو منو قربونی کردی!
- اسم این قربونی کردن نیست!
- حمید من میترسم...!
- از چی؟
- از همه چی! می‌ترسم سر قولم به تو بمونم؛ می‌ترسم نتونم سر قولم بمونم؛ از تنها بودن می‌ترسم؛ از تنها نبودن می‌ترسم؛ از این که هستم می‌ترسم؛ از چیزی که نیستم می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه بشه می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه نشه می‌ترسم؛ از تو می‌ترسم؛ از خودم می‌ترسم؛ از چیزی که قراره بشه می‌ترسم؛ از چیزی که قراره نشه می‌ترسم. حمید! حمید من خیلی می‌ترسم!
دیالوگ‌های شهاب حسینی و فرشته سرابندی - تله فیلم تنهایی - کارگردان: حجت قاسم‌زاده اصل. برداشت از اینجا
آرشیو وبلاگ سابقم را می‌خواندم که ناخودآگاه یکی از پست‌هایم مرا به یاد این صحنه از فیلم انداخت. فیلم تنهایی با این‌که غم‌گینانه روایت می‌شود و بارها دیده‌ام و گریسته‌ام به پایش! اما برایم دوست‌داشتنی‌ست.  

۹۴/۱۰/۰۷ | ۲۳:۱۵
آدرینا
زندگی ما زندگیِ جالبیه... بین تراژدیِ محض و کمدیِ ناب؛ دائم داره پیچ‌ و تاب می‌خوره. یعنی یه‌جورِ غم‌انگیز، خنده داره. یا شایدم یه‌جورِ خنده‌دار غم‌انگیز باشه. چیزی‌اَم نیس که وسطشو پُر کنه. همه‌ی نکبتی‌اَم که دچارشیم مال همینه... همین که هیچی‌مون حدِ وسط نیس... هیچی‌مون. کافه پیانو, نوشته‌ی فرهاد جعفری

۹۴/۱۰/۰۷ | ۱۴:۱۷
آدرینا
همه‌ی این پیشفرض‌ها درباره‌ی نرمال بودن که در جامعه ایجاد می‌شود در حقیقت وارونه‌سازی تصویر حقیقی انسان بودن و جنب‌و‌جوش داشتن است. به جای همه‌ی این‌ها بپذیریم که نرمال بودن می‌تواند روح سرکش و بدون ضبط‌وربط باشد. بپذیریم که روح انسان‌ها، سرگردان و بی‌قرار است. مجله‌ی مرد روز

۹۴/۱۰/۰۶ | ۰۸:۵۱
آدرینا
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر برده‌ی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرگی را تغییر ندهی، اگر رنگ‌های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی! تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک‌بار در تمام زندگی‌ات ورای مصلحت‌اندیشی بروی. امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به آرامی بمیری! شادی را فراموش نکن! پابلو نرودا - ترجمه‌ی احمد شاملو

۹۴/۱۰/۰۵ | ۱۱:۱۷
آدرینا
وقتی رابطه‌ای تمام می‌شود یا حتی به جای تمام شدن به گند کشیده می‌شود؛ هر وقت خواستید با بی‌احترامی یا با نیش و دشنه حرف بزنید، یادتان بیفتد که با کسی که زمانی دوستش داشته‌اید یا با کسی که حتی فقط زمانی وقتتان را با او گذرانیده‌اید طرف هستید. هرچه کنید مستقیما دارید با شخصیت خودتان می‌کنید! ثبات داشتن، حتی و حداقل و فقط و فقط در ادبیات و لحن و گفتار، چیز خوبی‌ست...! مهدیه لطیفی

این نوشته را امروز خواندم و حس کردم چقدر می‌توانم دوستش داشته باشم. درست است که آدم‌ها با گذشت زمان تغییر می‌کنند و عوض می‌شوند اما فکر می‌کنم همیشه نشانه‌هایی برای شناخت وجود دارد و خیلی وقت‌ها ما به عمد نادیده می‌گیریم‌شان. آن وقت یک روز که دیگر طاقتمان طاق می‌شود چشمانمان را باز می‌کنیم و طرف مقابل را تمام و کمال، با عیب و نقص‌هایش می‌بینیم و دل‌زده می‌شویم. چه خوب است که این‌جور وقت‌ها برای انتخاب‌هایمان و ارزش‌های گذشته‌مان احترام قائل شویم. گرچه خیلی سخت می‌شود قضیه وقتی طرفتان آدم بی‌منطق و حرف‌نادانی‌ست، اما شما به خودتان احترام بگذارید. این از همه چیز واجب‌تر است.  

۹۴/۱۰/۰۴ | ۱۹:۰۶
آدرینا
آدم‌ها سه دسته‌اند:  
آن‌هایی که از اول دی ماه زنی تنها هستند در آستانه‌ی فصلی سرد... 
آن‌هایی که سیزده فروردین، همان سیزدهی می‌شوند کز همه عالم به‌دراند... 
و آن‌هایی که از اول پاییز نمی‌دانند با بدن لخت خیابان و غم‌انگیزترین حالت تهران چه کنند...! مجله‌ی هنری ژوان

۹۴/۱۰/۰۲ | ۱۰:۳۳
آدرینا
خودت باش، حتی اگر تنها بمانی. کسی هم خوشش نیامد، نیامد...! اینجا کارخانه‌ی مجسمه‌سازی نیست... ارنستو چگوارا

۹۴/۰۹/۲۸ | ۱۵:۴۶
آدرینا