آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی
شاه را هم به رُخت کشم، خمِ ابروی سربازت، کیش و ماتش می‌کند! مهره‌های این دل، همگی به صف، مطیعِ طلایه‌داری سرکش شده‌اند...

۹۲/۰۷/۲۵ | ۱۳:۱۴
آدرینا
باری دیگر شعر را آغاز کن. تغزلِ حرف‌هایت، دل را ردیف می‌کند. آدمی که حس و حالش را سُر می‎دهد روی کاغذ، که می‌نویسد از تیره‌روشن‌های زندگی، دل‌خوشِ بودن‌هایی‌ست که پایش را به دلانه‌گفتن‌های تنهایی گشود. باش! بگذار مراعاتِ این حرف‌ها بی‌نظیر باشد...  پ.ن: برای سعیده‌ی من :)

۹۲/۰۷/۲۲ | ۱۶:۲۷
آدرینا
+من از نهایت درد به بی‌حسی رسیده‌ام...!
+بر من مگریید! این تن، پر از حسرت‌های شیرین بود...  پ.ن: واژه‌هایی که دورادور، چه نزدیک‌اند. نقل قولی‌ست از دلانه‌هایی که دوست داشتنی‌اند بر من :)

۹۲/۰۷/۲۱ | ۲۳:۳۱
آدرینا
روشنای آسمان را ابری گرفته است که مجال باریدنش نیست. زخم دشنه‌ای را به دوش می‌کشد! ابرها هم درد کشیده‌اند پروازشان را، رنج فاصله را می‌دانند که چیست، که کران کبود، از بی‌نفسی‌ست. دل به دریایی دادند که بند عشق را گسست، عاشقی که پای دل ننشست. قلبی که بر خاطره می‌شورد، تلاطم فریادی‌ست که از سکوت سیر است. مویه نکردن ابر، از دل‌آرامی‌اش نیست، گاهی دردهای بزرگ را نمی‌توان گریست...

۹۲/۰۷/۱۷ | ۲۳:۵۴
آدرینا
می‌بندم چشم‌هایم را بر تاریکیِ سایه‌ات، خیالت را نقش می‌زنم. هستی؛ آرام و صبور. هستم؛ عاشق و عجول. دوست داشتنت را بلدم، به فاصله‌ی پلک زدنی بر هم. پاییز که سر می‎زند، عاشقانه‌ها باریدن می‌گیرد. خیس‌خورده‌ی خاطرت می‌شوم، منِ چشم‌بسته بر جای خالی‌ات...

۹۲/۰۷/۱۶ | ۲۱:۲۱
آدرینا
دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است و هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند. همیشه فاصله‌ای هست، و عشق، صدای فاصله‌هاست. صدای فاصله‌هایی که غرق ابهام‌اند. دلم عجیب گرفته است، خیال خواب ندارد. کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش و بی‌خیال نشستن؟! چه خوب یادم هست، عبارتی: "وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت". در این کشاکش رنگین، کسی چه می‌داند که سنگ عزلت من در کدام نقطه‌ی فصل است. که من دچار گرمی گفتارم، ولی مکالمه یک روز محو خواهد شد. هزار سال گذشت. عبور باید کرد. من از کنار تغزل عبور می‌کردم. خیال می‌کردیم بدون حاشیه هستیم، خیال می‌کردیم... صدای چیدن یک خوشه را به گوش شنیدیم و در کدام زمین بود که روی هیچ نشستیم؟ +گزیده‌ای از شعر سهراب سپهری. متن کامل این شعر: رسیدن بی‌خیالی

۹۲/۰۷/۰۸ | ۲۰:۵۸
آدرینا
تنهایی؛ به بود و نبود ازدحام‌ها نیست. خیلی‌ها در جمع‌اند و تنها، خیلی‌ها هم تنهایی، جمع‌اند...! +بعدن نوشت: ازینکه دیر بهتون سر زدم معذرت. یه خورده یکی بود یکی نبود شده این روزام :)

۹۲/۰۷/۰۱ | ۲۰:۴۴
آدرینا
به وسعتِ تمامِ شاعرانگی که دور شده‌ست زِ من، می‎خواهم واژه‌بافی‌ات کنم. برگ به برگ‌ات را نام نَهم، ریشه در ریشه‌ات گیرم و فرازِ این شکوه را، از بلندای زیبای سِحرانگیزت به غزل کِشم. پاییز من! دلتنگ نیستم که شاعری کنم، اما آنقدر عاشقی سهم برده‌ام که مهرت را، خاطره‌سازی کنم. +ادامه‌ی مطلب: ما آدما زندگیمون دوران داره، یه نظام سینوسی که گاهی رو قله‌ست و گاهی هم ته دره. بیشتر از یه سال شد نوشتن‌های من، یه جورایی انگار داره دورانش سر میاد، دلم نمی‌خواد اینطور شه ولی دست من نیست! این سینوس همیشه رفته و باز هم میره. توالی این فراز و فرودها اجتناب‌ناپذیره اما قلبن می‌گم، صمیمانه و خالص، امیدوارم که قله‌های سینوس‌هاتون بیشتر از دره‌هاش باشه. که اگه دره هم شد، یه زمین سرسبز منظره‌اش باشه :)

۹۲/۰۶/۳۱ | ۲۳:۳۰
آدرینا
وقتی جوون بودم دوس داشتم هر کسِ دیگه‌ای باشم به جز خودم. دکتر برنارد گفت اگه توی یه جزیره تنها بودم، مجبور می‌شدم به همنشینی با خودم عادت کنم. گفت باید با خودم کنار بیام، با تمامِ عیب و نقص‌ها. ما خودمون عیب و نقص‌ها رو انتخاب نمی‌کنیم، اونا بخشی از وجودِ ما هستن و باید باهاشون کنار بیایم.  پ.ن: فیلم Mary And Max - 2009

۹۲/۰۶/۱۸ | ۲۰:۰۷
آدرینا
عاشقانه‌ها را کسی می‌نویسد که عاشقی کرده‌ست، که زیرِ باران رفتن‌های شبانه را، زندگی کرده‌ست. عاشقانه‌ها را کسی می‌خواند، که عاشقی هنوز یادش باشد، که از نگاهِ او آسمان را دیدن، خاطرش باشد. من که نه عاشقم، نه بلدِ عاشقی. دل‎واژه‌های کدام بودن را به پایت ریزم...؟ +ادامه‌ی مطلب: برای آن نگاهی که سهراب نوشت "جورِ دیگر باید دید" فرصت هنوز باقی‌ست. فرداهای زندگی را می‌شود روشن‌تر، زیباتر، خوش‌تر زیست.

۹۲/۰۶/۱۱ | ۱۷:۴۵
آدرینا