"به سرنوشت بگویید، بازیچههایش بیجان نیستند، آدماند، میشکنند. آرامتر..." آدمها دل دارند، احساس سرشان میشود. درد را میفهمند، گاهی بغضشان میگیرد، اشک میریزند. همان آدم بَدِ قصه هم، بد دیده، که بد شده. تلخ شده، سخت شده... بازیِ این دنیا، سر شکستنهایش گاهی سرشکستهات میکند. خورده مگیر به آدمهای بدی که نقشِ مقابلت میشوند. تو اگر هنوز دل داری و دلداری و عاشق، خوب باش و خوبی کن. شاید بَدِ مقابلت از رو رفت. شاید نرم شد، خوب شد. شاید همطعمِ عسل شد. خوب بودن را به خودمان بدهکاریم، حتی اگر بدترین و تلخترین و سختترین آدمش، قسمت شده باشد ما را.
۹۱/۰۹/۰۷ | ۲۰:۵۳