سینوس ذهنی :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۳۵۸ مطلب با موضوع «سینوس ذهنی» ثبت شده است

پرده‌های اتاقم، شبانه چه خوش می‌رقصیدند! دَمِ غروب، باد را گفته بودم، که دوستت دارم...

۹۲/۰۸/۰۶ | ۲۲:۳۵
آدرینا
هیچ‌کس بی‌تجربه نیست دوست داشته شدن را... مهم عشق ورزیدن و دوست داشتن دیگری‌ست که این روزها زیادی نابلدیم. عاشقی‌هامان رهایی نیست، اسارتی از خودخواهی‌ست. کاش برهانیم خود را ازین بندهای گریبان‌گیر و دمی آسوده، بی‌آلایش، طعم عشق را بچشیم. بی‌هیچ قیاسی از بایدها... +ادامه‌ی مطلب: "شعر هم اگر نگویم، مرا که هیچ گلی همنامم نیست و هیچ خیابانی به نامم، چگونه به یاد خواهی آورد؟! - مژگان عباسلو"  "تا به حال کسی را به اندازه‌ای دوست داشته‌ای که نخواهی خوابش را بیاشوبی با صدای نفس؟! - عباس معروفی"

۹۲/۰۸/۰۴ | ۰۰:۰۳
آدرینا
حرف‌هایی هست؛ کهنه، خاکی، رنگ‌ورو رفته. گفتنش دوا نیست، دردِ حرف هم همین‌جاست. باید به دوش کشی‌اش. یکه و تنها. در وادیِ سکوت، دنیای رازها... حرف‌هایی هست؛ از جنس نگفتن، نشنیدن. حرف‌هایی که در پسِ افکار، صندوقچه دارند. در ژرفای خیال. و کلید، کلیدِ این قفل همیشه گم است، هیچ‌وقت نیست. انگار که تا ابد، با این حرف‌ها باید زیست. بعد نوشت: کجاست بانویی که روایت کند از ناتمام‌های ذهنی آشفته...؟ :|  +شب نوشت: ادامه‌ی مطلب برای بیقرار عزیز :) مدت‌ها بود که اینطور گفتگویی نداشتم. خیلی وقت گذشته از آخرین باری که این‌قدر دلانه نوشتم و خواندند و نوشتند. به خاطر حس خوب این هم‌صحبتی ازت ممنونم و پوزش که قطع کردم این مکالمه رو. خستگی و خواب‌آلودی دو روز پرکار، توان بیشتر ماندنم را گرفت. امیدوارم که بر من ببخشایی و باز هم، پای این گفت و نوشت‌ها باشی :)

۹۲/۰۷/۲۸ | ۲۰:۳۳
آدرینا
دیوارهای اتاقم را می‌ستایم! روزی که در شعرهایم دفن شوم؛ ایستاده، تمام‌قد می‌گریند...

۹۲/۰۷/۲۵ | ۱۳:۲۵
آدرینا
شاه را هم به رُخت کشم، خمِ ابروی سربازت، کیش و ماتش می‌کند! مهره‌های این دل، همگی به صف، مطیعِ طلایه‌داری سرکش شده‌اند...

۹۲/۰۷/۲۵ | ۱۳:۱۴
آدرینا
باری دیگر شعر را آغاز کن. تغزلِ حرف‌هایت، دل را ردیف می‌کند. آدمی که حس و حالش را سُر می‎دهد روی کاغذ، که می‌نویسد از تیره‌روشن‌های زندگی، دل‌خوشِ بودن‌هایی‌ست که پایش را به دلانه‌گفتن‌های تنهایی گشود. باش! بگذار مراعاتِ این حرف‌ها بی‌نظیر باشد...  پ.ن: برای سعیده‌ی من :)

۹۲/۰۷/۲۲ | ۱۶:۲۷
آدرینا
روشنای آسمان را ابری گرفته است که مجال باریدنش نیست. زخم دشنه‌ای را به دوش می‌کشد! ابرها هم درد کشیده‌اند پروازشان را، رنج فاصله را می‌دانند که چیست، که کران کبود، از بی‌نفسی‌ست. دل به دریایی دادند که بند عشق را گسست، عاشقی که پای دل ننشست. قلبی که بر خاطره می‌شورد، تلاطم فریادی‌ست که از سکوت سیر است. مویه نکردن ابر، از دل‌آرامی‌اش نیست، گاهی دردهای بزرگ را نمی‌توان گریست...

۹۲/۰۷/۱۷ | ۲۳:۵۴
آدرینا
می‌بندم چشم‌هایم را بر تاریکیِ سایه‌ات، خیالت را نقش می‌زنم. هستی؛ آرام و صبور. هستم؛ عاشق و عجول. دوست داشتنت را بلدم، به فاصله‌ی پلک زدنی بر هم. پاییز که سر می‎زند، عاشقانه‌ها باریدن می‌گیرد. خیس‌خورده‌ی خاطرت می‌شوم، منِ چشم‌بسته بر جای خالی‌ات...

۹۲/۰۷/۱۶ | ۲۱:۲۱
آدرینا
تنهایی؛ به بود و نبود ازدحام‌ها نیست. خیلی‌ها در جمع‌اند و تنها، خیلی‌ها هم تنهایی، جمع‌اند...! +بعدن نوشت: ازینکه دیر بهتون سر زدم معذرت. یه خورده یکی بود یکی نبود شده این روزام :)

۹۲/۰۷/۰۱ | ۲۰:۴۴
آدرینا
به وسعتِ تمامِ شاعرانگی که دور شده‌ست زِ من، می‎خواهم واژه‌بافی‌ات کنم. برگ به برگ‌ات را نام نَهم، ریشه در ریشه‌ات گیرم و فرازِ این شکوه را، از بلندای زیبای سِحرانگیزت به غزل کِشم. پاییز من! دلتنگ نیستم که شاعری کنم، اما آنقدر عاشقی سهم برده‌ام که مهرت را، خاطره‌سازی کنم. +ادامه‌ی مطلب: ما آدما زندگیمون دوران داره، یه نظام سینوسی که گاهی رو قله‌ست و گاهی هم ته دره. بیشتر از یه سال شد نوشتن‌های من، یه جورایی انگار داره دورانش سر میاد، دلم نمی‌خواد اینطور شه ولی دست من نیست! این سینوس همیشه رفته و باز هم میره. توالی این فراز و فرودها اجتناب‌ناپذیره اما قلبن می‌گم، صمیمانه و خالص، امیدوارم که قله‌های سینوس‌هاتون بیشتر از دره‌هاش باشه. که اگه دره هم شد، یه زمین سرسبز منظره‌اش باشه :)

۹۲/۰۶/۳۱ | ۲۳:۳۰
آدرینا