بایگانی دی ۱۳۹۴ :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۴۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

اگر مخاطب فیلم‌هایی هستید که براساس واقعیت ساخته می‌شوند The Imitation Game می‌تواند پیشنهاد خوبی برایتان باشد. داستان فیلم در خصوص ریاضی‌دانان و نوابغی‌ست که از سوی دولت بریتانیا ماموریت دارند ماشین‌ کد‌نویسی آلمانی‌ها به نام اِنیگما را رمزگشایی کنند و در این بین نقش آلن تورینگ از همه برجسته‌تر است. ماموریتی که اگر به سرانجام برسد می‌تواند نتیجه‌ی جنگ جهانی دوم را به کلی تحت تاثیر قرار دهد. در کنار حساسیت وظیفه‌ای که این دانشمندان به عهده گرفته‌اند، گریزی که داستان به شخصیت‌های اصلی قصه می‌زند و پرده از زندگی خصوصی‌شان برمی‌دارد نیز خالی از لطف نیست. آلن تورینگ؛ به عنوان پدر علم محاسبه‌ی نوین و هوش مصنوعی شناخته شده‌ است و مهم‌ترین جایزه‌ی علمی رایانه به افتخار وی جایزه‌ی تورینگ نام گرفته‌ است.  

۹۴/۱۰/۰۶ | ۱۵:۴۴
آدرینا
اغلب به این پروسه‌ی لیست کردن خواسته‌ها و اهداف خندیده‌ام! چون نمی‌توانستم طبق برنامه‌ام پیش بروم فکر می‌کردم کار بیهوده‌ای‌ست و مشکل از من که نه از روش پیشنهادی‌ست. اما طبق آنچه از دیروز تا به الان دیده و خوانده‌ام یک‌جورهایی رأیم برگشت. نوشتنِ خواسته‌هایتان از زندگی کمک می‌کند تا افکارتان شکل بگیرد، انگار تا قبل از آن همه چیز پشت یک مِه پنهان شده باشد؛ با نوشتن و جدی گرفتن قضیه، موضعتان معلوم می‌شود. خیلی چیزها را کنار می‌گذارید و خیلی چیزهای بهتر را جایگزین می‌کنید. بینش بهتری نسبت به خودتان پیدا می‌کنید و این اتفاق خوبی‌ست. بسیار معتقدم باید زمانِ هر چیزی فرابرسد. به یاد آوردن راه‌کارهای درست در موقعیت درست و به‌هنگام. مثل این است که جدول ضرب را در 9 سالگی به سختی یاد بگیری و در 11 سالگی فکر کنی آن همه خون دل خوردن برای 9*8؟! بی‌خیال، ساده‌تر از این هم مگر می‌شود؟ شاید گمان کنید عنوان به محتوا خیلی نمی‌آید اما توی سینوس‌های ذهنی من که خوش نشسته‌ست :) 

۹۴/۱۰/۰۶ | ۱۱:۳۸
آدرینا
همه‌ی این پیشفرض‌ها درباره‌ی نرمال بودن که در جامعه ایجاد می‌شود در حقیقت وارونه‌سازی تصویر حقیقی انسان بودن و جنب‌و‌جوش داشتن است. به جای همه‌ی این‌ها بپذیریم که نرمال بودن می‌تواند روح سرکش و بدون ضبط‌وربط باشد. بپذیریم که روح انسان‌ها، سرگردان و بی‌قرار است. مجله‌ی مرد روز

۹۴/۱۰/۰۶ | ۰۸:۵۱
آدرینا
Thinking Out Loud - Ed Sheeran

When your legs don't work like they used to before
And I can't sweep you off of your feet
Will your mouth still remember the taste of my love
Will your eyes still smile from your cheeks
And darling I will be loving you 'til we're 70
And baby my heart could still fall as hard at 23
And I'm thinking 'bout how people fall in love in mysterious ways
Maybe just the touch of a hand
Oh me I fall in love with you every single day
And I just wanna tell you I am
So honey now
Take me into your loving arms
Kiss me under the light of a thousand stars
Place your head on my beating heart
I'm thinking out loud
Maybe we found love right where we are
When my hair's all but gone and my memory fades
And the crowds don't remember my name
When my hands don't play the strings the same way, mm
I know you will still love me the same
'Cause honey your soul can never grow old, it's evergreen
Baby your smile's forever in my mind and memory
I'm thinking 'bout how people fall in love in mysterious ways
Maybe it's all part of a plan
I'll just keep on making the same mistakes
Hoping that you'll understand
But baby now
Take me into your loving arms
Kiss me under the light of a thousand stars
Place your head on my beating heart
I'm thinking out loud
That maybe we found love right where we are, oh
 (Ah la la, la la la, la la la, la la la la) 
So baby now
Take me into your loving arms
Kiss me under the light of a thousand stars
Oh darling, place your head on my beating heart
I'm thinking out loud
That maybe we found love right where we are
Oh maybe we found love right where we are
And we found love right where we are

۹۴/۱۰/۰۶ | ۰۸:۳۵
آدرینا
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر برده‌ی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرگی را تغییر ندهی، اگر رنگ‌های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند، دوری کنی! تو به آرامی آغاز به مردن می‌کنی اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک‌بار در تمام زندگی‌ات ورای مصلحت‌اندیشی بروی. امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به آرامی بمیری! شادی را فراموش نکن! پابلو نرودا - ترجمه‌ی احمد شاملو

۹۴/۱۰/۰۵ | ۱۱:۱۷
آدرینا
وقتی رابطه‌ای تمام می‌شود یا حتی به جای تمام شدن به گند کشیده می‌شود؛ هر وقت خواستید با بی‌احترامی یا با نیش و دشنه حرف بزنید، یادتان بیفتد که با کسی که زمانی دوستش داشته‌اید یا با کسی که حتی فقط زمانی وقتتان را با او گذرانیده‌اید طرف هستید. هرچه کنید مستقیما دارید با شخصیت خودتان می‌کنید! ثبات داشتن، حتی و حداقل و فقط و فقط در ادبیات و لحن و گفتار، چیز خوبی‌ست...! مهدیه لطیفی

این نوشته را امروز خواندم و حس کردم چقدر می‌توانم دوستش داشته باشم. درست است که آدم‌ها با گذشت زمان تغییر می‌کنند و عوض می‌شوند اما فکر می‌کنم همیشه نشانه‌هایی برای شناخت وجود دارد و خیلی وقت‌ها ما به عمد نادیده می‌گیریم‌شان. آن وقت یک روز که دیگر طاقتمان طاق می‌شود چشمانمان را باز می‌کنیم و طرف مقابل را تمام و کمال، با عیب و نقص‌هایش می‌بینیم و دل‌زده می‌شویم. چه خوب است که این‌جور وقت‌ها برای انتخاب‌هایمان و ارزش‌های گذشته‌مان احترام قائل شویم. گرچه خیلی سخت می‌شود قضیه وقتی طرفتان آدم بی‌منطق و حرف‌نادانی‌ست، اما شما به خودتان احترام بگذارید. این از همه چیز واجب‌تر است.  

۹۴/۱۰/۰۴ | ۱۹:۰۶
آدرینا
shawn mendes - "Stitches" نامزد ترانه‌های بر‌تر جوانان - 2015

I thought that I'd been hurt before
But no one's ever left me quite this sore
Your words cut deeper than a knife
Now I need someone to breathe me back to life
Got a feeling that I'm going under
But I know that I'll make it out alive
If I quit calling you my lover
Move on
You watch me bleed until I can't breathe
Shaking, falling onto my knees
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches
Tripping over myself
Aching, begging you to come help
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches
Just like a moth drawn to a flame
Oh, you lured me in, I couldn't sense the pain
Your bitter heart cold to the touch
Now I'm gonna reap what I sow
I'm left seeing red on my own
Got a feeling that I'm going under
But I know that I'll make it out alive
If I quit calling you my lover
Move on
You watch me bleed until I can't breathe
Shaking, falling onto my knees
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches
Tripping over myself, 
Aching, begging you to come help
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches
 [x3:] 
Needle and the thread, 
Gotta get you out of my head
Needle and the thread, 
Gonna wind up dead
Needle and the thread, 
Gotta get you out of my head, get you out of my head
You watch me bleed until I can't breathe
Shaking, falling onto my knees (falling on my knees) 
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches (and I'll be needing stitches) 
Tripping over myself, 
Aching, begging you to come help (begging, "Baby, please.") 
And now that I'm without your kisses
I'll be needing stitches
 (And now that) 
I'm without your kisses
I'll be needing stitches
 (And now that) 
I'm without your kisses
I'll be needing stitches

۹۴/۱۰/۰۴ | ۱۳:۵۷
آدرینا
شنیده‌اید کسی بگوید دوست دارم بچه‌دار شوم و هرآنچه از من دریغ شده‌ست را به پای فرزندم بریزم؟ و خیلی جمله‌های مشابه ازین دست که برای بچه‌ام چه‌ها که نمی‌کنم، همان کارهایی که برای من نکردند و ... تا چند وقت پیش من هم گاهی فکر می‌کردم حتما یادم بماند دختر/پسرم را فلان جور بار بیاورم! اما از یک جایی به بعد ترسیدم ازین فکرها. انگار که ما فقط برای عقده‌گشایی و رفع کمبودهای خودمان می‌خواهیم بچه‌دار شویم. ترسیدم از روزی که هیچ‌کس فرزندش را به خاطر ذات وجودی خودش نخواهد، بلکه برای چیزی که می‌خواهد از وی بسازد دوستش داشته باشد. انگار یک جورهایی بچه‌های ما قرار است مدل اصلاح شده‌ی ما باشند، ورژن بی‌نقص‌تر، نمونه‌ی برتر...! ترسناک است. از کجا معلوم که ما هم حاصل همین تفکر نباشیم؟! و سوال مهم‌تر، چند نفر از ما از زندگی و خط سیری که داریم راضی هستیم؟ که این طور برای نسل آینده‌مان هم برنامه می‌چینیم؟

۹۴/۱۰/۰۳ | ۱۷:۰۶
آدرینا
شاید برداشتی شخصی باشد اما گمان می‌کنم دیگران هم به نوعی همین احساس را خواهند داشت؛ احترامی ویژه برای سربازان و رزمنده‌های جنگ، حسی که دیدن این مینی سریال در شما بوجود می‌آورد. Band of Brothers داستانی‌ست که بر اساس واقعیت ساخته شده است، برگرفته از نامه‌ها و دست‌نوشته‌های سربازانی که در جنگ جهانی دوم حضور داشته‌اند. گروهانی که از ابتدای روزهای آموزشی با هم بوده‌اند و در کنار هم جنگیدند تا آن هنگام که خبر آتش‌بس و پایان جنگ به آن‌ها می‌رسد. در خلال روزهای نبرد شاهد رابطه‌ی عمیق این مردان با یکدیگر خواهیم بود، پیوندی قلبی و ناگسستنی. به نقل از شخصیت‌های واقعی داستان "مردان گروهان ایزی حاضر بودند برای یکدیگر بمیرند و بکشند" این سریالِ ده قسمتی، به خوبی واقعیت جنگ را روایت می‌کند؛ ترس‌ها و شجاعت‌ها، خشونت‌ها و مهربانی‌ها، پیروزی و شکست‌ها و بیشتر از هرچیز برادری‌ها را. به تماشایش بنشینید! و همراه شوید با مردانی که رویای صلح و آرامش ِ زمانه‌ی خود را محقق می‌سازند.  

۹۴/۱۰/۰۳ | ۱۱:۳۷
آدرینا
آدم‌ها سه دسته‌اند:  
آن‌هایی که از اول دی ماه زنی تنها هستند در آستانه‌ی فصلی سرد... 
آن‌هایی که سیزده فروردین، همان سیزدهی می‌شوند کز همه عالم به‌دراند... 
و آن‌هایی که از اول پاییز نمی‌دانند با بدن لخت خیابان و غم‌انگیزترین حالت تهران چه کنند...! مجله‌ی هنری ژوان

۹۴/۱۰/۰۲ | ۱۰:۳۳
آدرینا