بایگانی تیر ۱۳۹۳ :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۱۶ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

وقتی آدم نمی‌نویسد؛ یا پر از حرف است، یا چیزی برای گفتن ندارد! پر از حرفم، اما، چیزی برای گفتن ندارم... "مریم ملک‌دار - خیال خام"

۹۳/۰۴/۲۹ | ۰۳:۰۸
آدرینا
می‌دونستی امروز دو ساله شدی؟! ... تولدت مبارک :) +ادامه‌ی مطلب: یه سال دیگه هم گذشت، خوب بود یا بد؟ نمی‌دونم! یه ترکیب درهم، از روزای خیلی خوب، خیلی بد... خیلی قبل‌ترا گفته بودم من و آدمایی شبیه به من، آدمای خاطره‌بازی هستیم. نباید توی گذشته زندگی کرد، درست. اما این گذشته جزئی از وجود ما آدماس که داریم توی حال زندگی می‌کنیم و برای آینده برنامه می‌چینیم. و این روزا دارم فکر می‌کنم گذشته‌ی این نوشت‌گاه دوساله، چقدر خوب بود. خیلی چیزا رو بهم یاد داد، خیلی زیاد. آدمای بیشتری رو بهم معرفی کرد و شناسوند. کسایی که خیلیاشون دیگه نیستن، نمیان و صادقانه می‌تونم بگم دلم برای خیلیا تنگ شده اینجا. که ای کاش بودن، مثل سابق. تا فرصت دوباره خوندنشون و برای هم نوشتنامون تکرار می‌شد. اما خب، انگار باز هم زندگی یه سینوسه، مقطعی، پر از فراز و فرودهای دلپذیر و گاهی... +توی این روزا و شبای عزیز برای همتون آرزوهای خوب دارم. امیدوارم همیشه‌ی همیشه، توی زندگی سربلند باشین و امیدوار و دلخوش.

۹۳/۰۴/۲۶ | ۱۳:۵۵
آدرینا
تبر به دست گیله‌مردی‌ست؛ که سال‌ها به جنگلش عشق ورزید... فردا صحنه‌ای ازین درام را بر کاغذی می‌نویسند. گویی قلبی، در خون خود تپیده است.

۹۳/۰۴/۲۲ | ۲۱:۲۲
آدرینا
من را در آغوش بگیر و تکه‌تکه بچسبان! مثل جورچین هزار قطعه، از هم پراکنده‌ام... "فاطمه حق‌وردیان - خیال خام"

۹۳/۰۴/۲۲ | ۲۱:۱۰
آدرینا
شاکی روزگار، منم. تموم ایـــن شهر متهم. یه حادثه، چند ساعته. با من میاد قدم‌قدم. زخما دهن وا می‌کنن. وقتی دل از دشنه پُره. دست منو بگیر که پام. رو خونِ عشقم می‌سُره... بگو که از کدوم طرف. می‌شه به آرامش رسید. وقتی تو چشم هر کسی. برق فریبو می‌شه دید. راه ضیافتو به من. دستای کی نشون می‌ده. وقتی که حتی گل سرخ. این روزا بوی خون می‌ده... وقتی زندگی، با چاقو، قسمت می‌شه. وقتی رفاقتا خیانت می‌شه. مَحکَمَتو تو خیابون برپا کن. وقتی که عشق هم‌رنگِ نفرت می‌شه... تمرینِ مرگ می‌کنم. تو گُود این پیاده‌رو. یه چیزی انگار گم شده. توی نگاه منو تو. دارم به داشتن یه زخم. تو سینه عادت می‌کنم. دارم شبامو با تنِ، یه مرده قسمت می‌کنم... +ترانه‌ی تیتراژ پایانی فیلم محاکمه در خیابان - کارگردان: مسعود کیمیایی - ترانه‌سرا: یغما گلرویی - خواننده: رضا یزدانی

۹۳/۰۴/۲۰ | ۰۱:۰۷
آدرینا
یک روز؛ از همان‌هایی که پر از اتفاق‌های تصادفی‌ست، روبروی هم قرار می‌گیریم. و من، با خودم خواهم گفت: یکبار برای همیشه... سلام.

۹۳/۰۴/۱۹ | ۲۱:۱۸
آدرینا
چقدر ناخودآگاه شده، این تناقض‌های خودآگاه...!

۹۳/۰۴/۱۹ | ۲۱:۰۷
آدرینا
دوست داشتن هم حوصله می‌خواهد. این روزها؛ چه خـــوب، تمرین بد بودن می‌کنم!

۹۳/۰۴/۱۹ | ۲۱:۰۴
آدرینا
یک وقت‌هایی حجم دلتنگی‌ها و بدخلقی‌ها آنقدر زیاد است، که مثل یک مسئله‌ی ریاضی لاینحل، دوست داری دفترت را پرت کنی و از زیر بار فرمول‌ها، شانه خالی کنی. زندگی‌ست دیگر...! گاهی فرار کردن از دلخوری‌ها، راحت‌تر است. اما بیا قرار من و تو این باشد؛ که وقتی دلگیر شدیم و زخمی، به جای دوری کردن و رفتن، بایستیم. بیا پای دردهایمان بایستیم و حرف داشته باشیم برای گفتن. مسئله‌هایی هست که جواب آخرش فقط بیست‌وپنج صدم دارد؛ نمره‌ی اصلی، برای راه حل است. می‌شود با یک من + تو، نمره‌ی بهتری ازین درس گرفت.

۹۳/۰۴/۱۹ | ۲۰:۵۹
آدرینا
تو این دیوونه رو باز امتحان کن، ولی عاشق که سنجیدن نداره. می‌گی شاید که خوابم رو ببینی، چشای خیس که خوابیدن نداره. ...هوای چشمم امشب ابرِ ابره، ولیکن نای باریدن نداره. ...تو لبخند می‌زدی به گریه‌ی من، عزیزم گریه خندیدن نداره. +اسم ترانه و خوانندش؟ :)

۹۳/۰۴/۱۸ | ۰۰:۲۳
آدرینا