بایگانی دی ۱۳۹۴ :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۴۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

Grew Up at Midnight - The Maccabees

"Grew Up At Midnight"
Outside of the window
I was sticking with you
We were only kids then
We’d get soaked right through
We used to tell them
I was staying at yours
Sheltered in our own worlds
We’d watch the rain right through
We grew up at midnight
We were only kids then
Loving woman loving man
Here for you doing the best we can
Hard to figure hard to bare
Hard to think knowing how much you care
It’s the strangest thing through thick and thin
All this time kept the promise you made
If you’re telling I’ll be told
I’ll come running and be there as soon as I can
Outside of the window
I was sticking with you
We were only kids then
I was staying at yours
Sheltered in our own worlds
We’d watch the rain right through
We grew up at midnight
We were only kids then
We grew up at midnight
We were only kids then
But that night we knew

۹۴/۱۰/۳۰ | ۲۱:۲۱
آدرینا
سه‌شنبه‌ها را دوست دارم و هوای ابریِ برف‌زا را عاشقم. و آخ از سلام‌های خورشید! وقتی بازیگوشانه از میانه‌ی ابرها سرک می‌کشد و گیس‌های بلندش را تا نیمه‌ی اتاقم می‌بافد. راستی گفته بودم کفش‌های سِدری رنگم جلوی چشم هستند همیشه؟! وقت‌هایی که به پا می‌کنمشان خیال می‌کنم خیابان‌ها می‌خندند. مثل آغوشی که برایت گشوده باشند، دنیا امن می‌شود با کفش‌هایم!

۹۴/۱۰/۲۹ | ۲۰:۴۹
آدرینا
گفت: خداراشکر، داشتن یکی‌اش هم نعمت است چه برسد به این‌که هرکداممان دوتایش را داریم. داشت از دوست‌های خوبی که حال هم را می‌فهمند حرف می‌زد و من با خودم فکر کردم راستی چرا تابه‌حال برای داشتنشان با صدای بلند شکر نکرده‌ام؟! خدایا شکرت... معتقدم رفیق، فراتر از دوست است.  

۹۴/۱۰/۲۸ | ۲۰:۵۹
آدرینا
کم‌کم به یک آپارات واقعی تبدیل می‌شود اینجا اگر همین‌طور فیلم‌نوشت‌هایم را ادامه دهم. چه می‌شود کرد اما وقتی دیدنی‌های زیادی هنوز برجاست؟ 
این‌بار دو فیلم را یک‌جا معرفی می‌کنم.  
Carol داستان دختر جوانی‌ست (تِرِز) که در دهه‌ی بیست سالگی زندگی‌اش در یک فروشگاه بزرگ کار می‌کند و رویایی بیش از این‌ها از زندگی در سر دارد. او به طور اتفاقی با کارول آشنا می‌شود؛ زنی متفاوت از دیگران، کسی که ترز را به خود جذب می‌کند. کارول در آستانه‌ی جدایی از همسرش تصمیم می‌گیرد مدتی از شهر دور شود و به همین خاطر به ترز پیشنهاد همراهی‌اش را می‌دهد. فیلم در دهه‌های گذشته روایت می‌شود و به رابطه‌ی دو زن می‌پردازد که به هم علاقه‌مند شده‌اند و خواهان تجربه‌ی این عشق هستند.  
یکی از تجربه‌های خوب این فیلم جدای از داستان و بازی‌ها، موسیقی آن است قطعا. قطعه‌های زیبایی که روحی  دوچندان به سکانس‌ها می‌بخشد. 
 
فیلم بعدی Room نام دارد. قبل از خلاصه‌ی داستان این را بگویم که چندسال پیش خبری خواندم که بسیار تکان‌دهنده‌تر از داستان این فیلم بود و همین‌جا بگویم که احتمال دیدن یک فیلم بر اساس واقعیت را در نظر بگیرید گرچه اشاره‌ای به مستند بودن قصه نمی‌شود.  
برای لو ندادن اصل ماجرا این‌طور تعریفش می‌کنم: قصه در مورد مادر و پسری‌ست که در یک اتاق زندگی می‌کنند. پسرکی که در 5 سالگی یاد می‌گیرد دنیا چیزی بیش از دانسته‌های اوست. پسرکی که یاد می‌گیرد گرچه کوچک و کم سن و سال، اما می‌تواند قهرمان زندگی مادرش باشد و ناجی ِ زنی که گرفتار حوادث است.  
از آن دست فیلم‌هایی‌ست که باید اولش را کمی حوصله کنید تا ریتم کار دستتان بیاید و بعد شخصیت‌ها کم کم بنشینند به دلتان. بد نیست بدانید که گلدن گلوب، جایزه‌ی بهترین بازیگر فیلم‌های درام را به بازیگر این فیلم اهدا کرده است.  

۹۴/۱۰/۲۷ | ۲۰:۳۳
آدرینا
اجتماع می‌خواهی و انزوا نصیبت می‌شود. دوست‌دار هیاهو و هیجانی، سکوت لانه می‌کند میان موهایت. خیال می‌کنند تو را بلد شده‌اند و فقط خیال می‌کنند! هرچه بیشتر بگردی، کمتر می‌یابی. دنیا وارونه است.  

۹۴/۱۰/۲۷ | ۱۵:۰۶
آدرینا
به تابستان دو سال پیش فکر می‌کنم که یک‌ماه هر روز 6 صبح بیدار شدم و حالا... به یک سال پیش فکر می‌کنم و روزهایی که ساعت 7 بیدار شدم و حالا... به سه‌ماه پیش فکر می‌کنم که هر روز 8:15 صبح بیدار می‌شدم و حالا... 
حالا به روزهایی فکر می‌کنم که با تمام خواستن‌ها و قول و قرارهایم زودتر از 12:30 ظهر بیدار نمی‌شوم! چند روز پیش میان این بی‌خوابی‌های شبانه، بدخواب هم شدم و بیش از 3 ساعت نخوابیدم و بعد مدت‌ها طلوع خورشید را ‌دیدم و چه ذوقی داشتم از روشنایی صبح. خیال می‌کنید روزم خوب گذشت؟ دو بار به مدت 2:30 ساعت خوابـ... بیشتر به کما شبیه بود تا خواب.

۹۴/۱۰/۲۶ | ۱۰:۳۵
آدرینا
فیلم The Danish Girl روایت داستان زندگی آینار وِگنِر؛ نقاش و هنرمندی است که مبتلا به اختلالات دوجنسیتی‌ست و از کودکی تا بزرگسالی سعی در کنار آمدن با دختر درون خویش را داشته است تا این‌که (گِردا) همسرش با مدل قرار دادن وی برای نقاشی به بیرون خزیدن این دخترکِ در سایه مانده کمک می‌کند. در پی تناقضات درونی و بیرونی آینار و درد و رنج روحی که متحمل است وی تصمیم می‌گیرد ریسک جراحی تغییر جنسیت را بپذیرد تا به اصل خویش بازگردد. 

۹۴/۱۰/۲۵ | ۱۲:۱۰
آدرینا
فیلم سختی‌ست...! قصه‌ی تاجران پوست (اگر تاجر نامیدن درست باشد) که با سرخ‌پوستان بومی منطقه روبرو می‌شوند و باید راهی برای فرار و نجات خود بیابند. قصه‌ی مردی زخمی‌ست که برای گرفتن انتقام پسر کشته شده‌اش زنده می‌ماند و قاتل را دنبال می‌کند. قصه‌ی مردی‌ست که برای زنده ماندن و رسیدن به دستمزدش دروغ می‌گوید، خیانت می کند، جنایت می‌کند و تمام این فراز و نشیب‌ها بیش از هر چیز غریزه‌ی آدمی برای زندگی را به تصویر می‌کشد. زنده ماندن، اصلی که از گذشته تا کنون عامل بقای بشر بوده‌ست.  
فیلم The Revenant را که دیدم، جدا از داستانی که روایت کردمش، یک جورهایی مثل مستندهای طبیعت بود؛ همان‌قدر بکر و زیبا. طبیعت آرژانتین بی‌نظیر است و بدون شک محو مناظر خواهید شد. راستی اضافه کنم که جوایز گلدن گلوب را درو کرد؛ بهترین بازیگر نقش اصلی، بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی... خوش درخشید. 

۹۴/۱۰/۲۲ | ۱۱:۲۵
آدرینا
نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته کس به من دل، چو تخته‌پاره بر موج، رها رها رها من... ز من هر آن‌که او دور، چو دل به سینه نزدیک، به من هر آن‌که نزدیک، از او جدا جدا من... هوای گریه - همایون شجریان

پدر خیال می‌کرد آدم وقتی در حجره‌ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی‌دانست که تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس کرد. سمفونی مردگان - عباس معروفی

۹۴/۱۰/۲۱ | ۱۰:۱۷
آدرینا
تام هنکس از دیرباز برایم دوست داشتنی بوده است و حالا فکر کنید بازی‌اش در فیلم استیون اسپیلبرگ چه می‌شود. هـــوم...  
امسال اوج فیلم‌هایی بود که در فضای جنگ سرد به داستان‌های جاسوسی پرداختند و این‌بار هم نوبت اسپیلبرگ است تا داستان واقعی خود را روایت کند. Bridge of Spies در مورد وکیلی‌ست که حوزه‌ی فعالیتش به پرونده‌های بیمه محدود می‌شود اما برای دفاع از مردی که متهم به جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی‌ست انتخاب می‌شود و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. و این درحالی‌ست که تمامی هموطنان آمریکاییش با او مخالف‌اند و خواستار اشد مجازات برای متهم.  
فارغ از ملیت آدم‌ها، فیلم روایتی انسانی دارد و تاکید بر این موضوع که همیشه داشتن دیدگاهی متفاوت و خیرخواه می‌تواند راه‌گشا باشد. فیلم بسیار خوبی‌ست، از آن‌هایی که اکیدا توصیه‌اش می‌کنم.  

۹۴/۱۰/۱۹ | ۱۰:۳۰
آدرینا