خاطره‌نگار :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۲۵ مطلب با موضوع «خاطره‌نگار» ثبت شده است

- خسته شدم ناهید! خسته شدم! از محافظت کردن؛ از دفاع کردن؛ خسته شدم... به خدا دنبال یکی می‌گردم از خودم حمایت کنه! بی‌چک ‌و ‌چونه، بی‌دلیل، بی‌حرف، بی‌منت. 
- تو قدرنشناسی! همچین کسی روبه‌روت وایستاده، نمی‌بینی!
- تو دیگه چرا با من اینطوری حرف می‌زنی؟! من قدرنشناسم؟! لااقل تو که می‌دونی اون‌جا برای من آخر دنیاست! ته دنیا ناهید! یه حیاط دویست متری که برای هواخوری فقط وقت داری 3 بار طولش رو بری و برگردی! یه سلول 2 در 3 که اگه بخوای فقط 100 متر راه بری باید 33 دور دور خودت بچرخی! من قدرنشناس نیستم ناهید!
- این آخر دنیاست حمید؟
- آخر دنیا رو باید تو نگاه اون بغل دستیت ببینی که منتظر حکم اعدامشه؛ نگاهش انقدر سرد، انقدر خالی، انقدر بی‌فروغ و تهی که ته دلت خالی می‌شه؛ ترجیح می‌دم سرم رو بندازم پایین و نگاهم به نگاهشون نیفته. 
- می‌خوای من بهت بگم آخر دنیا کجاست؟ آخر دنیا اون‌جاست که با همکلاسیت که دانشجوی پزشکیه ازدواج می‌کنی. اما اون درس رو ول می‌کنه که کار پدرشو نجات بده. آخر دنیا اون‌جاست که به خاطر خوبی‌هاش تن به واقعیت می‌دی. اما اون یک دفعه سر از زندان در می‌آره! به اتهام قتل! به تو می‌گه من قاتل نیستم، اما ازم نخوای که توضیح بدم... می‌گی باشه! آخر دنیا این‌جاست که کسی رو که دوسش داری منتظره که وقتش برسه تا حکم اعدامش رو امضا کنن. ته دنیاشم اون‌جاست که خواهر و خواهرزادت شاکی‌های تو هستن.. هیچ‌وقت شده از من بپرسی که چطور تونستم جواب خونوادم رو بدم؟
- نه!
- حمید تو خیلی خودخواهی! تو می‌تونی برای این‌که ثابت کنی آدم خوبی هستی خودت رو قربونی کنی... 
- من این‌کارو نکردم ناهید... 
- حمید تو منو قربونی کردی!
- اسم این قربونی کردن نیست!
- حمید من میترسم...!
- از چی؟
- از همه چی! می‌ترسم سر قولم به تو بمونم؛ می‌ترسم نتونم سر قولم بمونم؛ از تنها بودن می‌ترسم؛ از تنها نبودن می‌ترسم؛ از این که هستم می‌ترسم؛ از چیزی که نیستم می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه بشه می‌ترسم؛ از چیزی که ممکنه نشه می‌ترسم؛ از تو می‌ترسم؛ از خودم می‌ترسم؛ از چیزی که قراره بشه می‌ترسم؛ از چیزی که قراره نشه می‌ترسم. حمید! حمید من خیلی می‌ترسم!
دیالوگ‌های شهاب حسینی و فرشته سرابندی - تله فیلم تنهایی - کارگردان: حجت قاسم‌زاده اصل. برداشت از اینجا
آرشیو وبلاگ سابقم را می‌خواندم که ناخودآگاه یکی از پست‌هایم مرا به یاد این صحنه از فیلم انداخت. فیلم تنهایی با این‌که غم‌گینانه روایت می‌شود و بارها دیده‌ام و گریسته‌ام به پایش! اما برایم دوست‌داشتنی‌ست.  

۹۴/۱۰/۰۷ | ۲۳:۱۵
آدرینا
یکی از موهبت‌های داشتن کسی که از صمیم قلب دوستش داری این است که خوشحالی او می‌شود خوشحالی خود تو و این شعفی بی‌نظیر است. حس خوبِ خبری خوش، انگیزه می‌دهدت :) 2سال بعدنوشت:[احتمالن مربوط به عصری‌ست که ژون تماس گرفت و خواست همدیگر را ببینیم، و بر بلندای جاده، مشرف بر دریاچه، گپ می‌زدیم]

۹۴/۰۹/۲۴ | ۱۹:۵۴
آدرینا
چه خوبه که هنوزم "اینجا شب نیست" با "من آن نیَم که حلال از حرام نشناسم، شراب با تو حلال است و آب بی‌تو حرام" شروع می‌شه :) چه خوبه که هنوزم رسمِ غزل‌خونی برجاست و پخش ترانه‌هایی که عزیزن و خاطره ساز... و چه خوب‌تر که اختتامیه‌ی این تا دو نشینی، هنوز هم می‌رسه به "من بودم و دوش آن بت بنده‌نواز، از من همه لابه بود و از وی همه ناز، شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید، شب را چه گنه حدیث ما بود دراز" و صدای محمد علیزاده و خداحافظ همین حالای خواستنیش :)

۹۴/۰۹/۱۹ | ۱۰:۰۸
آدرینا
+ فکر نکنم تا حالا کلاسی رو پیچونده باشم! 
- منم :| 
+ یادم اومد، یه بـــــار طراحی‌فنی رو نرفتیم، به جاش رفتیم بیرون ناهار :دی ولی اونقدری تردید نداشتم که الان دارم!! 
- منـــــم. یه نیم‌ساعت از ورزشمون می‌خوایم بزنیم، عذاب وجدان گرفتیم :دی 
 (چند دقیقه بعد)  
+ جییییییییییییییییییییییییییییغ
- اووووووووووووووووووووووووووه
+ عاششششششقتم، واااااااااااااای...
(سکانس پایانی: ما تو ماشین آهنگ گوش می‌دیم و باهاش می‌خونیم)

۹۴/۰۹/۱۲ | ۱۵:۲۶
آدرینا
وقتی ملودی‌های این وبلاگ رو گوش می‌کردم، یاد دیالوگ فیلم begin again افتادم. "به خاطر همینه که عاشق موسیقی‌ام! باعث می‌شه یکی از معمولی‌ترین منظره‌ها، یهویی برات کلی خاطره‌انگیز بشه. چیزای معمولی؛ با موسیقی برات تبدیل می‌شن به چیزای زیبا"

۹۴/۰۹/۱۲ | ۱۴:۰۸
آدرینا