چشم‌هایی که برق شادی، فراموششان شده‌ست :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

چشم‌هایی که برق شادی، فراموششان شده‌ست

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۱۳ ق.ظ
+مهم نیست که بیست‌وچند بهار را دیده باشی، گاهی دلت بهانه‌گیر می‌شود و تو، آغوشی می‌خواهی که تمام حق‌های دنیا را بی‌چون و چرا از آنت دارد و گلایه‌هایت را به جان خَرد...
_مهم بهارهایی که دیده‌ای نیست، مهم کودک درونی‌ست که آنقدر به آغوش کشیده نشده بزرگ می‌شود که بهانه‌گیر می‌ماند و می‌ماند و می‌ماند...

+کودکی که به جای دست دراز کردن سمت دل‌خواسته‌هایش، سر به زیر انداخت و دست در جیب، گذر کرد...
_من طعم بی‌روحی و دل‌شکستگی را از چشمان بی‌فروغ کودکی چشیدم و زبانم بند آمد...

+و چه تلخ است کودکی بی‌هیچ بچگانگی، یک شبه بار کهن‌سالی را به دوش کشد...
_کودکان ما، سال‌هاست کودکی نمی‌کنند...

+و بار ندانم‌کاریِ آدم‌بزرگ‌هایی را به دوش می‌کشند که سال‌هاست در پی آغوشی برای گریستن بهانه‌هاشان، پای بر زمین می‌کوبند...

"شب‌نوشته‌ای دیگر که عطر خوش واژه‌هایت را همراه دارد" امضا: من و سعیده‌ی عزیزم 

۹۳/۰۱/۲۸
آدرینا