من از آن روز که در بند توأم، آزادم :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

من از آن روز که در بند توأم، آزادم

جمعه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۱۸ ب.ظ
رأی دادگاه اگر مرا به حبس تو محکومم کرد؛ وکیلم را بگویید: من از موعد فرجام، گذشتم. +عنوان هم که مشخص است، عاریه‌ای‌ست  +ادامه‌ی مطلب: دلم می‌خواد توضیح بدم! وقتی چیزی برخلاف میل باطنی باشه و متوسل به یک اجبار بیرونی، نمی‌شه در موردش به راحتی نوشت و قضاوت کرد. دادگاه؛ جایی برای رسیدگی به یک "داد"خواسته، یه اعتراض، حتی یه فریاد. متهم یا شاکی، گاهی هردو ناخواسته درگیر این دادرسی می‌شن و حکم صادره خوشایند هیچ کدوم نباشه شاید، خواه تبرئه، خواه مجازات. تعیین خوشی یا ناخوشی سرنوشت یه آدم، از روی نتیجه‌ی این اجبار اجتناب‌ناپذیر حتی اگه فقط کلمه باشه روی کاغذ بدون یک هویت حقیقی، چندان عادلانه نیس.

۹۳/۰۳/۱۶
آدرینا