محاکمه در خیابان :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

محاکمه در خیابان

جمعه, ۲۰ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ
شاکی روزگار، منم. تموم ایـــن شهر متهم. یه حادثه، چند ساعته. با من میاد قدم‌قدم. زخما دهن وا می‌کنن. وقتی دل از دشنه پُره. دست منو بگیر که پام. رو خونِ عشقم می‌سُره... بگو که از کدوم طرف. می‌شه به آرامش رسید. وقتی تو چشم هر کسی. برق فریبو می‌شه دید. راه ضیافتو به من. دستای کی نشون می‌ده. وقتی که حتی گل سرخ. این روزا بوی خون می‌ده... وقتی زندگی، با چاقو، قسمت می‌شه. وقتی رفاقتا خیانت می‌شه. مَحکَمَتو تو خیابون برپا کن. وقتی که عشق هم‌رنگِ نفرت می‌شه... تمرینِ مرگ می‌کنم. تو گُود این پیاده‌رو. یه چیزی انگار گم شده. توی نگاه منو تو. دارم به داشتن یه زخم. تو سینه عادت می‌کنم. دارم شبامو با تنِ، یه مرده قسمت می‌کنم... +ترانه‌ی تیتراژ پایانی فیلم محاکمه در خیابان - کارگردان: مسعود کیمیایی - ترانه‌سرا: یغما گلرویی - خواننده: رضا یزدانی

۹۳/۰۴/۲۰
آدرینا