بایگانی اسفند ۱۳۹۴ :: آرشیو

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

آرشیو

دل‌گفته‌های تنهایی | حرف‌هایی که از دل، سر می‌روند

شاعر؛ حسود هم که باشد، حریص نیست. نَمِ شعری، قانعش می‌کند. [محمدعلی بهمنی]

طبقه بندی موضوعی

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

فصل سوم از کتاب نیمه‌ی تاریک وجود را یادتان هست؟ بگذارید کمکتان کنم، منظورم به این پاراگراف از کتاب است که می‌گوید: طبق قانون معنوی، طبیعت همیشه ما را به پذیرش تمامیت وجودمان سوق می‌دهد. همیشه آدم‌ها و چیزهایی را جذب می‌کنیم که آینه‌ی تمام نمای ابعاد سرکوب شده‌مان هستند.  
حالا یک کمی بیاییم جلوتر و برسیم به این مطلب از فصل دهم که میگوید: باید این را بدانید که برخی از خواسته‌های شما در ذهنتان ریشه دارند و نه در قلبتان. ذهنتان می‌خواهد شما را فریب بدهد که در داشته‌های قبلی‌تان چیزهای بهتر و جذاب‌تری وجود دارد. باید این خواسته‌های نفسانی و خودخواهانه را بشناسیم و آن‌ها را با خواسته‌های قلبی‌مان جایگزین نماییم.  
چند دقیقه قبل گوشه‌ای از دندان پُرشده‌ام شکست. خیلی ساده اتفاق افتاد، داشتم چای با انجیر می‌خوردم که حس کردم یکی از دانه‌های انجیر لای دندانم گیر کرده اما به شکل غریبی تیز بود! و خب کشف بزرگ این بود که دندانم شکسته است! خودم اتهام را به داغ بودن چای وارد کرده‌ام و دیگر کاری‌ست که شده اما مقصودم چیز دیگری‌ست.  
دندان مذکور عصب‌کشی شده و قائدتا هیچ حسی ندارد. اما به طور ذهنی دارم یک دردهای ریزی را حس می‌کنم. وقتی تمرکز می‌کنم روی دندانم واقعا هیچ حسی از درد ندارم اما تمام ذهنم درگیر این موضوع است که الان است که درد بگیرد و واویلا...  
حالا دارم فکر می‌کنم یعنی قانون طبیعت برای این‌که تضاد بین ذهنیت و عینیت را به من یاد دهد تا اینجا پیش آمده که دندانم را بشکند و من را یاد سطرهایی از کتاب دبی فورد بیاندازد؟ بعد فکر می‌کنم شاید این اتفاق، تعبیر خواب دیشبم باشد؛ که ماشینم رفت روی بمب و منفجر شد و بعد خودم را دیدم که رفته‌ام بالاسر کالبدِ در کما رفته‌ام... که اگر چنین باشد کمال تشکر را دارم از دست تقدیر که از آن همه انفجار و مرگ و میر، به گوشه دندانی رضایت داده است.

۹۴/۱۲/۱۲ | ۱۴:۴۳
آدرینا
عقاید یک دلقک - هاینریش بُل - ترجمه‌ی محمد اسماعیل‌زاده 
برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات 1972 و گئورک بوخنر 1967
در این چند هفته‌ی آخر، مهم‌ترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد، یعنی تمرین حرکات صورت را، انجام نداده بودم. دلقکی که اساسا با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند، می‌بایستی سعی کند دائما عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلا همیشه پیش از شروع تمرین، مدتی روبروی آینه می‌ایستادم و در حالی که زبانم را از دهن خارج می‌کردم، خودم را از نزدیک نظاره می‌کردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیک‌تر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیم‌ساعت در روز به خودم می‌نگریستم و این کار را آنقدر ادامه می‌دادم که حضور خودم را نیز از یاد می‌بردم؛ از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگی‌ام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرین‌ها خیلی راحت وجود خودم را فراموش می‌کردم، آینه را برمی‌گرداندم و اگر بعدا در طول روز به شکلی تصادفی خودم را در آینه می‌دیدم، وحشت می‌کردم؛ آن کسی که در آینه می‌دیدم، مردی غریبه در حمام و یا دست‌شویی منزل من بود، کسی که نمی‌دانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح، و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری می‌رفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم. از متن کتاب

۹۴/۱۲/۱۱ | ۱۹:۱۲
آدرینا
این هوا، این هوای خوب لعنتی که بوی بهشت می‌دهد... سردی هوا به قدری نیست که دلت بخواهد زیپ کاپشنت را بیشتر بالا دهی و کلاه به سر بگذاری برای گرم ماندن، این هوا جان می‌دهد برای تن سپردن به مولکول‌های خوشحال و جیغ‌جیغویی که از سر و کول هم بالا می‌روند و افتان و خیزان میان موهایت می‌دوند.  
درخت‌ها هم دارند بیدار می‌شوند. انگار که همگی در صفوف مزون‌های معروف قامت برافراشته‌اند برای پُرُو جامه‌ی شکوفه‌وارشان. حتی امروز نهالی را دیدم که با شیطنت کنار مادرش ایستاده بود و سرک می‌کشید تا قبیله‌ی خیابان اردیبهشت را تماشا کند. با همان شور و شوقی هم که شاخه‌هایش را تکان تکان می‌داد گفت: یعنی من هم می‌توانم شکوفه داشته باشم؟ [زِمسان معادل کُردی واژه زمستان است :) ]

۹۴/۱۲/۱۰ | ۱۲:۲۶
آدرینا
فردا صبح ساعت 4:30 بامداد مراسم اسکار برگزار و برندگان این دوره معرفی خواهند شد. هیأت برگزار کننده‌ی مراسم دست به ابتکار تازه‌ای زده‌ و پیشاپیش درخواست کرده‌اند که هر کاندیدا در صورت تمایل به سخنرانی، لیست افرادی که خواهان تشکر از آنان است را آماده کرده تا بر پرده‌ی سالن به صورت اسلاید نمایش داده شود و هیچ فردی به منظور جلوگیری از خسته‌کننده شدن صحبت‌ها، حق ابراز تشکر را در خلال حرف‌هایش ندارد. به این ترتیب برندگان این دوره باید روی صحبت‌هایشان دقت بیشتری داشته و ترجیحا از خاطرات خوب خود و یا نکاتی حائز اهمیت سخن به میان آورند. ضمیمه

۹۴/۱۲/۰۹ | ۱۶:۳۲
آدرینا
فصل دهم: زندگی ارزشمند
وقتی صحبت از تحقق آرزوها به میان می‌آید، باید مثل یک جنگجو عمل نمایید. کسانی به گنج آرزوهایشان دست می‌یابند که برای کارهایشان برنامه‌ریزی داشته باشند و پیمان خود را مکتوب کرده باشند، درست همچون یک آدم متعهد. با این کار به روشن‌بینی و زندگی حقیقی دست خواهند یافت.  
همه‌ی ما باید پرده از باورهایی که مانع دسترسی‌مان به آرزوها می‌شود برداریم. چه تصمیم داشته باشید به آرزوهایتان برسید و چه نه، باید از خود بپرسید چه چیزی شما را به جلو می‌راند و چه چیزی مانع رسیدن به آرزوهای قلبی‌تان می‌شود.  
تصمیم به تغییر زندگی، تصمیم بسیار جدی‌ای است. هیچ‌کس، آن بیرون نمی‌تواند باعث تغییرتان شود. این خودتان هستید که باید این کار را بکنید. این شما هستید که قدرت لازم، پاسخ کافی و توانایی تغییر زندگی را دارید. بله، شما و فقط شما. 
باید این را بدانید که برخی از خواسته‌های شما در ذهنتان ریشه دارند و نه در قلبتان. ذهنتان می‌خواهد شما را فریب بدهد که در داشته‌های قبلی‌تان چیزهای بهتر و جذاب‌تری وجود دارد. باید این خواسته‌های نفسانی و خودخواهانه را بشناسیم و آن‌ها را با خواسته‌های قلبی‌مان جایگزین نماییم. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"  پایان :)

۹۴/۱۲/۰۹ | ۱۲:۴۵
آدرینا
فصل نهم: بگذار گوهر وجودت به درخشش درآید.  
ترسناک‌ترین چیز برای انسان، حس ناتوانی نیست، بلکه قدرت بی‌کرانی است که در درون خویش دارد.  
تنها چیزی که مانع تکامل انسان می‌شود ترس اوست. ترس‌مان به ما چه می‌گوید؟ می‌گوید نمی‌توانیم رویاهایمان را محقق سازیم؛ نباید خود را به خطر اندازیم؛ نباید از ارزشمندترین گنجینه‌هایمان بهره ببریم؛ لازم نیست تمام گستره‌ی وجودمان را درک کنیم و زندگی در میان این طیف کافی است؛ و بهتر است بی‌حس و حال باشیم.  
به ما یاد داده‌اند که از قدرت و موفقیت‌مان هیچ‌وقت حرف نزنیم. اغلب ما فکر می‌کنیم برخی خصوصیات خوب را داریم و برخی دیگر را نداریم. اما انسان دارای تمام ویژگی‌هاست، چه آن‌ها که سبب شادی می‌شوند و چه آن‌ها که سبب ناراحتی و گریه می‌شوند. ما هم زیباییم و هم زشت. اکنون وقت آن است که تمام این ویژگی‌ها را به ظهور برسانیم، زیرا هنگامی که تمام ابعاد خویش را بپذیریم حقیقتا در حضور خداوند متعال خواهیم بود.  
بخشش، مهم‌ترین مرحله و اساسی‌ترین گام در مسیر خویشتن‌دوستی است. وقتی آنچه را که در دیگران آزارمان می‌دهد در خودمان بیابیم، می‌توانیم مسئولیت آنچه که بین ما و آن‌ها رخ می‌دهد بپذیریم.  
مهم‌ترین چیز این است که به خودتان احترام بگذارید و بگویید ارزشمندید. احترام گذاشتن به خودتان سبب می‌شود همین کار را با دیگران هم بکنید و افراد خوش‌فکر و موقعیت‌های مثبت را به سمت خویش جذب کنید. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"

۹۴/۱۲/۰۹ | ۱۱:۱۰
آدرینا
فصل هشتم: تفسیر دوباره‌ی خویشتن
گذشته‌ی انسان اگر التیام نیابد، آینده‌ی او را نیز به نابودی خواهد کشاند و تمامی عطایای بی‌مانند، تمامی خلاقیت و استعداد انسان را مدفون خواهد ساخت.  
همیشه آسان‌ترین راه این است که دیگران را مقصر شرایط کنونی زندگی‌مان بدانیم. وقتی ارتباط ما با خویشتن‌مان به زوال می‌رسد در حقیقت هویت خویش را از دست می‌دهیم و از آنجایی که دیگر اطمینانی به خویشتن نداریم، اعتمادمان به دیگران را نیز از دست خواهیم داد.  
تمام وقایع منفی زندگی انسان، شکل دیگری از نعمت هستند. برخی از ما تصور می‌کنیم اتفاقات ناگوار هیچ دلیل خوبی ندارند. اما در حقیقت، در درد و رنج انسان‌ها هدفی نهفته است و انسان را به درجات بالاتری از آگاهی می‌رساند.  
مسئولیت‌پذیری، کاری بسیار بزرگ است. تا زمانی که با چشم باز رو در روی گذشته‌تان قرار نگیرید، همیشه همان اتفاقات ناگوار برایتان تکرار می‌شوند. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"

۹۴/۱۲/۰۸ | ۱۶:۵۶
آدرینا
فصل هفتم: پذیرای نیمه‌ی تاریک خویش باشید.  
کشف موهبت‌هایی که در خصایص انسان نهفته است حتی منفورترین آن‌ها فرآیندی خلاق است که تنها به اشتیاق ژرف به شنیدن و یاد گرفتن، رهایی از قضاوت‌ها و باورهای نادرست و آمادگی برای رسیدن به حسی بهتر نیاز دارد.  
ندای صفات طردشده‌تان در صورت هم‌نوایی با خودآگاه‌تان سبب بازگشت شما به حالت تعادل و هم‌آهنگی با ریتم طبیعی‌تان می‌گردد. آن‌ها توانایی‌تان برای حل مشکلات زندگی را احیا نموده و در پدیدار ساختن هدف زندگی به شما یاری می‌دهند.  
اکنون خوب می‌دانم که هر انسانی آن‌قدر دانایی و شعور دارد که خود را بهبود ببخشد و به تمامیت خویش بازگردد. اما گاهی می‌توان کمی کمک از دیگران گرفت.  
باید با علاقه‌ی فراوان مقداری از وقتتان را به کشف جهان درون‌تان بگذرانید. وقتی به درون خویش فرو می‌روید و با کل وجود خویش ارتباط برقرار می‌سازید، متوجه می‌شوید که چه توانایی‌هایی برای هدایت زندگی‌تان به سوی حیات آرمانی خویش دارید. هیچ هدیه‌ای ارزشمندتر از این وجود ندارد.  
همه‌ی ما توانایی و ظرفیت خوشبختی و کمال را داریم. زمانی که با تمامیت خویش دوباره یکی شویم، تقریبا دیگر احساس تنهایی، انزوا یا واماندگی نخواهیم کرد. کافی است جهان درون خویش را کشف کنیم و عشق ورزیدن را بیاموزیم و به این جهان درونی مباهات کنیم و محترمش بداریم. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"

۹۴/۱۲/۰۷ | ۲۰:۵۲
آدرینا
فصل ششم: آن من هستم.  
به محض این‌که تمام ابعاد منکوب شده‌ی خود را کشف کردیم، می‌توانیم فرآیند کسب این خصایص را آغاز کنیم. منظور از کلمه‌ی کسب، تایید این مطلب است که این ویژگی‌ها به شما تعلق دارد. بدین ترتیب می‌توانید مسئولیت تمام آن‌چه که هستید، چه بخش‌هایی از وجودتان را که دوست می‌دارید و بخش‌هایی را که نمی‌پسندید، بپذیرید.  
اگر بُعدی از وجودمان را نپذیریم، آدم‌هایی که وارد زندگی‌مان می‌شوند دقیقا همان بُعد را به نمایش می‌گذارند. جهان دائما می‌خواهد به ما نشان دهد که واقعا که هستیم و چگونه به کمال برسیم.  
هرچه که از آن بهراسیم، بیشتر در زندگی‌مان نمود پیدا می‌کند.  
تحول نگرش به خودی خود، فقط در چند ثانیه رخ می‌دهد، زیرا یک تغییر در ادراک، یا یک تغییر در زاویه‌ی دیدمان است. ادراک ما همیشه با نحوه‌ی نگرش‌مان به خودمان رنگ می‌گیرد و همین‌طور با تصمیماتی که در مورد خوب و بد بودن، درستی یا نادرستی، علایق و نفرت‌هایمان می‌گیریم. اگر زاویه‌ی دیدتان را از من در این دنیایم به خود دنیایم تغییر دهید، می‌فهمید که کامل بودن یک اصل است، نه یک فریب. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"

پی‌نوشت: اگر تمرین‌های کاربردی کتاب را نمی‌نویسم یا مثال‌ها را ذکر نمی‌کنم -که در آن صورت درک بهتری از مطالب ایجاد خواهد شد- به این دلیل است که خودم را مجاز به بازنشر تمامی کتاب نمی‌دانم و بعلاوه قصدم فقط دادن نشانه‌هاست و ترغیب شما برای علاقه‌مند شدن به موضوع و مطالعه‌ی کل کتاب. :)

۹۴/۱۲/۰۷ | ۰۹:۲۰
آدرینا
فصل پنجم: شناخت سایه و معرفت نفس
هر یک از ما گنجینه‌ای از طلای ناب در درون خویش پنهان داشته‌ایم که همانا روح پاک و متعالی و درخشانمان نام دارد. اما این طلای خالص را قشری از خاک پوشانده که از ترس‌هایمان نشأت می‌گیرد و همان نقاب‌های ما هستند.  
تغییری که به آن نیاز داریم، تغییر در ادراک است. باید پوسته‌ی خارجی‌مان را به دیده‌ی یک محافظ بنگریم؛ نه صرفا مانعی بر سر راه تحقق رویاهایمان.  
زمانی که وجود خویش را به تمامی شناختیم دیگر نیازی به حفاظت پوسته‌ی خارجی‌مان نداریم زیرا نقاب‌ها به طور طبیعی از چهره‌مان برداشته می‌شوند و وجود راستین‌مان به جهان پدیدار می‌گردد. دیگر نیازی نیست وانمود کنیم که از دیگران برتریم یا پایین‌تریم، و هر کسی می‌تواند برابر با ما باشد. پوسته‌ی ما ساخته‌ی ایده‌آل‌های نفس‌مان است. نفس هر شخص را باید از دیگران متمایز دانست و روح انسان سبب ارتباط نفوس با یکدیگر می‌شود.  
مردم به آن‌چه می‌گویید و آن‌چه انجام می‌دهید توجه دارند و در عین حال می‌توانند تشخیص بدهند که حرکات و زبان جسمانی‌تان چقدر با افعال و گفتارتان مغایرت دارد. بنابراین باید خوب به آن‌چه که به شکل فیزیکی به دیگران منتقل می‌کنیم دقت نمایید. 
نیچه می‌گوید: "ما هیچ بحثی در مورد اتفاقات گذشته‌ی زندگی‌مان نداریم، بحث ما بر سر نحوه‌ی تفسیر وقایع زندگی‌مان است." تفسیر و تعبیر به راستی سبب التیام مشکلات و رنج‌های عاطفی انسان می‌شود و سرشار از خلاقیت است. "نیمه تاریک وجود - دبی فورد"

۹۴/۱۲/۰۶ | ۲۰:۳۷
آدرینا